حرکت دوم، سکانس اول

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: مکبث / فصل 8

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

حرکت دوم، سکانس اول

توضیح مختصر

مکبث میره پادشاه رو بکشه

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

حرکت دوم، سکانس اول

(بانکو و پسرش، فلانس، که یک چراغ دستشه وارد میشن) بانکو: ساعت چنده، پسر؟

فلانس: صدای ساعت رو نشنیدم. خیلی تاریکه. امشب هیچ ماهی نیست.

بانکو: ستاره‌ها پوشیده شدن. هیچ چراغی در بهشت روشن نیست. شب مثل افکار من تاریک و سیاهه. قلبم سنگینه و نمیتونم بخوابم. کی اونجاست؟

(مکبث با یک خدمتکار وارد میشه) مکبث: یک دوست.

بانکو: تو هم نتونستی بخوابی؟ پادشاه در تخته. از تو خیلی راضیه و هدایایی برات میفرسته. این الماس رو به من داد که بدم به همسرت، میزبان بخشنده‌اش، که پادشاه رو راضی کرده.

مکبث: ما هر کاری از دستمون بر می‌اومد انجام دادیم. زمان کافی برای آمادگی نداشتیم.

بانکو: ولی همه چیز خوب پیش رفت. دیشب خواب خواهرهای دانای کل رو دیدم. حرف‌هایی که به تو زدن تا حدودی درست بود.

مکبث: به اونها فکر نکردم. ولی چیزی که درباره پادشاه شدن من گفتن عجیب بود. ایده‌هایی این چنینی خطرناک هستن. میتونن خیانت باشن.

بانکو: باید درباره‌ی اونها حرف بزنیم.

مکبث: ما دوستان پادشاه هستیم، نه دشمنانش.

بانکو: البته. حرف زدن درباره‌ی جادوگران اشتباه نیست. ممکنه اعتماد به اونها اشتباه باشه. شب‌بخیر.

مکبث: شب بخیر، خوب بخوابی.

بانکو: ممنونم، آقا. تو هم خوب بخوابی (بانکو و فلانس خارج میشن)

مکبث: (به خدمتکارش) به زنم بگو وقتی نوشیدنیم آماده شد زنگ رو بزنه. بعد بره بخوابه.

(وقتی مکبث منتظره یک خنجر رو در هوا جلوش تصور می‌کنه) این یک خنجر هست که میتونم جلوم ببینم و دسته‌اش نزدیک دستمه؟ بذار بگیرمش - نه، نیست، هواست. واقعی نبود، تصویری از ذهنم بود. ولی ببین، دوباره اینجاست، تا من رو پیش ببره. و حالا خون تازه ازش میچکه. نه، چیزی اونجا نیست. این ذهن قاتل منه نه چیز دیگه که باعث میشه این خنجر رو ببینم. حالا نصف دنیا خوابه، و در تاریکی قتل و شرارت حاکمه. گرگ‌ها زوزه میکشن. شب زمان جادوگری و شرارته. حالا وقتی حرکت می‌کنم، باید ساکت باشم. سنگ‌هایی که روشون راه میرم، نباید به من خیانت کنن و جلوی من رو از انجام نقشه‌ی شرورم بگیرن.

زنگ من رو به قتل صدا می‌زنه. اگر برم، انجام شده. صدای زنگ رو نشنو، دونکان - همین زنگ تو رو به بهشت یا به جهنم فرا می‌خونه.

متن انگلیسی فصل

ACT TWO, SCENE ONE

Banquo: What’s the time, boy?

Fleance: I did not hear the clock. It’s very dark. There is no moon tonight.

Banquo: The stars are covered. There are no lights in Heaven. The night is dark, black, like my thoughts. My heart is heavy and I cannot sleep. Who’s there?

Macbeth: A friend.

Banquo: Can’t you sleep either? The King’s in bed. He is well pleased with you and sends you gifts. He has given me this diamond for your wife, his gracious hostess, who has pleased him too.

Macbeth: We did our best. We did not have enough time to prepare.

Banquo: But all went well. I dreamt last night of the all-seeing sisters. Their words to you were partly true.

Macbeth: I haven’t thought about them. But what they said about my being King was strange. Ideas like that are dangerous. They could be treason.

Banquo: We need to talk about them.

Macbeth: We are the King’s friends, not his enemies.

Banquo: Of course. It is not wrong to talk about the witches. It may be wrong to trust them. Good night.

Macbeth: Good night, sleep well.

Banquo: Thanks, sir. May you sleep well too.

Macbeth: Say to my wife, that when my drink is ready, to ring the bell. Then go to bed.

Is this a dagger I can see before me, its handle near my hand? Let me take hold of it - no, it’s gone, it’s air. It was unreal, a picture in my mind. But, see, it’s there again, to lead me on. And now fresh blood is dripping from it. No, there’s nothing there. It is my murderous mind and nothing more that makes me see the dagger. Now half the world’s asleep and in the darkness, murder and mischief rule. Wolves howl. Night is the time for witchcraft and for evil. Now when I move, I must be silent. The stones on which I walk must not betray me and stop me carrying out my wicked plan.

The bell calls me to murder. If I go, it’s done. Do not hear it, Duncan - that same bell is calling you to Heaven, or to Hell.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.