صورتی زیبا

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب 80

کتاب های ساده

97 کتاب

صورتی زیبا

توضیح مختصر

مایک در روزنامه بازی زوئی در نقش یک زن مسن‌تر را نقد می‌کند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این کتاب را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی کتاب

۱ - زوئی عصبانی است

زوئی هفده ساله است. او در یک کتابفروشی کار می‌کند.

در شهر کوچک نیوپورت. زوئی کتاب‌ها را دوست دارد و کارش را هم دوست دارد. اما بعد از کار دوست دارد با بازیگرهای نیوپورت در نمایش‌ها بازی کند.

بازیگرهای نیوپورت هر سال شش نمایش اجرا می‌کنند و زوئی در بیشتر آنها بازی می‌کند. بعضی از نمایش‌ها هیجان‌انگیز و برخی نمایش‌ها معروف هستند. این هفته نمایشنامه رومئو و ژولیت نوشته ویلیام شکسپیر است.

مردم بسیاری برای دیدن آن می‌آیند.’ زوئی فکر می‌کند. “باید خوب بازی کنم.”

مایک هجده ساله است. او دانشجوی کالج نیوپورت است و نوشتن رو دوست دارد. می‌خواهد روزی برای تئاتر و تلویزیون نمایشنامه بنویسد.

“می‌خواهم یک روز مشهور شوم.” فکر می‌کند.

نیوپورت یک روزنامه دارد. نامش اخبار هفتگی نیوپورت است و عمه پگی مایک سردبیر آن است. یک روز صبح، او با مایک تماس می‌گیرد.

“آیا می‌خواهی نقدی از رومئو و ژولیت برای روزنامه بنویسی؟” از مایک می‌پرسد. “بازیگران نیوپورت امشب این نمایش را در تئاتر کوچک اجرا می‌کنند.” “بله. لطفاً. عمه پگی!’ مایک می‌گوید. “متشکرم که از من خواستید.’

عصر همان روز، او برای دیدن نمایش به تئاتر کوچک نیوپورت می‌رود.

مایک وارد تئاتر می‌شود و در جلو می‌نشیند. او دفتر و قلمش رو بیرون می‌آورد. آماده نوشتن یادداشت برای نقدش می‌شود. تماشاگران زیادی حضور دارند.

پنج دقیقه بعد، نمایش شروع می‌شود.

زوئی نقش مادر ژولیت را بازی می‌کند. او تمام دیالوگ‌های خود را می‌داند و به خوبی آنها را بیان می‌کند.

مایک او را تماشا می‌کند.

“بسیار زیباست و تمام تلاش خود را می‌کند.” مایک فکر می‌کند. ‘اما بازی در نقش یک زن مسن آسان نیست. او فقط شانزده یا هفده سال دارد. و همه‌ی ما آن را می‌دانیم.”

او شروع به نوشتن در دفترچه‌اش می‌کند.

دو ساعت بعد نمایش به پایان می‌رسد و تماشاگران تئاتر را ترک می‌کنند. مایک می‌رود خانه و نقد و بررسی خود را برای روزنامه می‌نویسد. او خیلی خوشحال نیست.

“نمایش خوبی بود، اما در مورد دختری که نقش مادر ژولیت را بازی می‌کرد چه می‌توانم بگویم؟” فکر می‌کند. “من می‌خواهم مهربان باشم اما باید صادق هم باشم.” در کتابفروشی فریدا}، زوئی نقد و بررسی مایک از نمایشنامه را در اخبار هفتگی نیوپورت می‌خواند.

و زوئی بیکر در نقش مادر ژولیت بازی می‌کند. او چهره زیبایی دارد و سخنان خود را به خوبی بیان می‌کند. اما او یک دختر جوان در لباس یک زن پیر است و همه‌ی ما آن را می‌دانیم. او هرگز نمی‌تواند کاری کند که من باور دیگری داشته باشم.

زوئی عصبانی است. او به نام زیر نقد و بررسی نگاه می‌کند: مایک موریسون.

‘این مایک موریسون کیست؟’ فکر می‌کند. ‘در مورد بازیگری چه میداند؟’

۲ - زوئی ایده‌ای دارد

عصر روز سه‌شنبه‌ی هفته بعد، زوئی و دوستش

آنی در کافه نیوپورت در حال نوشیدن قهوه هستند.

آنی دانشجوی کالج نیوپورت است و گاهی اوقات عصرها با زوئی در کافه دیدار می‌کنند.

یکباره. زوئی پسری را می‌بیند که پشت میزی در آن سوی مکان نشسته. ‘آن پسر کیست؟’ از آنی می‌پرسد.

آنی می‌خندد. ‘از او خوشت میاد؟ چهره خوبی دارد.” می‌گوید. “نام او مایک است. اغلب او را در کالج می‌بینم.” “مایک؟” زوئی می‌گوید. “مایک چی؟” “مایک موریسون.” آنی می‌گوید.

“او مایک موریسون است؟” زوئی می‌گوید. او عصبانی است.

‘بله. چرا؟” آنی می‌پرسد.

زوئی می‌گوید: “او برای اخبار هفتگی نیوپورت نقد و بررسی می‌نویسد.”

“درست است.” آنی می‌گوید. “عمه‌‌ی او سردبیر است. او. اوه!” او یکباره حرفش را قطع می‌کند و به زوئی نگاه می‌کند. “نقد و بررسی رومئو و ژولیت - درسته!” زوئی می‌گوید. ‘به یاد می‌آوری؟ ‘زوئی بیکر نقش مادر ژولیت را بازی می‌کند. او چهره زیبایی دارد و سخنان خود را به خوبی بیان می‌کند. اما او یک دختر جوان در لباس یک زن سالخورده است و همه ما آن را می‌دانیم.” “با چهره زیبا یا بدون چهره زیبا، من از او متنفرم!”

آنی می‌خندد. ‘خوب. برو و به او بگو.’ می‌گوید. ‘برو و بگو. “از تو متنفرم. مایک موریسون. تو نقدهای احمقانه برای روزنامه می‌نویسی.” برو.’

اما زوئی نمی‌خندد. ‘بله. بسیار خب!” او با عصبانیت گفت، و شروع به بلند شدن از روی صندلی خود کرد. سپس ناگهان ایستاد.

“مشکل چیست؟” آنی می‌پرسد. “میترسی؟’

“نه.” زوئی می‌گوید. ‘من نظر بهتری دارم. آیا او اغلب به این کافه می‌آید؟’ ‘هر سه‌شنبه و پنجشنبه عصر. فکر می‌کنم.” آنی می‌گوید. ‘او در دانشکده کلاس نویسندگی دارد و بعد از اتمام آن می‌آید اینجا.’ زوئی یک یا دو دقیقه فکر می‌کند. ‘جالب است.’ در آخر می‌گوید.

“واقعاً؟” آنی می‌گوید. به مایک موریسون و سپس به زوئی نگاه می‌کند. ‘چرا جالب است؟ به فکر چه کاری هستی؟’ “به من بگو. من بازیگر خوبی هستم؟” زوئی می‌پرسد.

‘بله. هستي. آنی می‌گوید. ‘ولی-‘

“خوب.” زوئی می‌گوید. ‘من بازیگر خوبی هستم و می‌خواهم آن را به آقای مایک-صورت-زیبا-موریسون ثابت کنم.’ ‘چطور می‌خواهی این کار را انجام دهی؟” آنی می‌پرسد.

زوئی لبخند می‌زند و شروع می‌کند به گفتن ایده‌اش به آنی …

۳ - مصاحبه‌ی دشوار

پنجشنبه. مایک بعد از کلاس نویسندگی‌اش

به کافه‌ی نیوپورت می‌آید.

او یک فنجان قهوه می‌خواهد، سپس شروع به خواندن یکی از کتاب‌هایش می‌کند. چند دقیقه بعد، زنی وارد کافه می‌شود. او یک مجله زیر بغل گرفته است.

در ابتدا. مایک زن را نمی‌بیند. سپس زن می‌آید سر میز او.

‘سلام. می‌گوید. شما مایک موریسون هستید؟’

مایک تعجب کرد. “بله.” می‌گوید. ‘من هستم.’

زن لبخند می‌زند. “می‌توانم سر این میز بنشینم؟” میپرسد. ‘بله، البته.’ مایک می‌گوید.

“نام من کیت لاوسن است.” زن می‌گوید. ‘من سردبیر بله هستم! مجله. می‌شناسید؟ ‘

او می‌نشیند و مجله را روی میز مقابل مایک می‌گذارد.

‘بله. می‌شناسمش.” مایک می‌گوید. “مجله‌ای درباره‌ی افراد مشهور است.” “درست است.” کیت می‌گوید. ‘می‌خواهید چیزی برای آن بنویسید؟ می‌توانید برای من مصاحبه‌ای انجام دهید؟’ “مصاحبه؟” مایک با تعجب می‌گوید. “چرا از من می‌خواهید؟” زوئی می‌گوید:” شما گاهی برای اخبار هفتگی نیوپورت نقد تئاتر می‌نویسید. درست است؟” ‘بله. می‌نویسم.” مایک می‌گوید. “من می‌خواهم یک روز نمایشنامه بنویسم، و - “ “خوب، پس این مصاحبه را برای مجله من انجام بده.” زوئی می‌گوید. ‘با یک نمایشنامه‌نویس معروف است. در نیوپورت زندگی می‌کند.” “تاد مارین تنها نمایشنامه نویس مشهور در نیوپورت است.” مایک می‌گوید. ‘او زندگی آرامی دارد و خیلی وقت‌ها بیرون نمی‌رود. و او به دلیل صحبت نکردن با خبرنگاران مشهور است. مجلات شایعات. آنها را از خانه‌اش بیرون می‌اندازد!’

کیت می‌خندد. “می‌ترسی؟” میگوید. “خبرنگاران خوب از انجام مصاحبه‌های دشوار نمی‌ترسند. شما می‌خواهید نمایشنامه بنویسید، نه؟ خوب، شاید او بتواند چیزی در مورد نویسندگی به شما بگوید.’ مایک فکر می‌کند. ‘حق دارد. شاید بتوانم از تاد مارین چیزی یاد بگیرم.’

“خوب!” می‌گوید. “چه زمانی می‌توانم این کار را انجام دهم؟”

“فردا صبح.” کیت می‌گوید. ‘شما باید به مارین بگویید. “این مصاحبه برای مجله بله! است.” اما بعد از ورود به خانه به او بگویید. خوب؟’’ “خوب.’ مایک می‌گوید.

۴ - خانه تاد مارین

بعد از ظهر همان روز، زوئی در حال مکالمه تلفنی با آنی است.

“بنابراین من به او گفتم: “من سردبیر مجله بله! هستم و می‌توانی با تاد مارین مصاحبه کنی؟” زوئی به آنی می‌گوید.

“تاد مارین!” آنی می‌گوید. ‘اما او خبرنگاران مجله شایعات را از خانه‌اش بیرون می‌اندازد!’ ‘می‌دانم!” زوئی با خنده می‌گوید. “و می‌خواهم بیرون خانه‌اش بایستم و تماشا کنم که تاد مارین چطور مایک موریسون را بیرون می‌اندازد!’

صبح روز بعد. مایک به خانه تاد مارین می‌رود. یک خانه بزرگ است و تعداد زیادی بوته و درختان بلند مقابل آن وجود دارد.

‘من زیاد مجله‌ی بله را دوست ندارم! اما این یک مصاحبه مهم است.’ مایک فکر می‌کند. و شاید بتوانم در مورد نمایشنامه‌ام با تاد مارین صحبت کنم. (مایک در حال نوشتن یک نمایشنامه برای تلویزیون است.) او تا جلوی در خانه بالا می‌رود. دفترچه‌اش را به همراه دارد و لیستی از سؤالات برای پرسیدن از نمایشنامه‌نویس دارد. اما کمی از مرد معروف می‌ترسد.

زوئی مایک را تا خانه تاد مارین دنبال می‌کند. او مراقب است و خیلی آرام مایک را دنبال می‌کند. زوئی دوباره نقش کیت لاوسون را بازی می‌کند. او یک کلاه گیس مشکی بر روی موهای خود دارد و عینک به چشم دارد.

او پشت یکی از بوته‌های جلوی خانه تاد مارین پنهان می‌شود و رفتن مایک به درب ورودی را تماشا می‌کند. خانه‌ای بزرگ و. تاریک است.

‘خنده‌دار است.’ با لبخند فکر می‌کند.

وقتی تاد مارین در خانه‌اش را باز می‌کند. مایک سریع شروع به صحبت می‌کند.

‘سلام. آقای مارین.” او می‌گوید. “من مایک موریسون هستم. من دانشجوی کالج نیوپورت هستم و می‌خواهم نمایشنامه بنویسم.” “که اینطور؟” تاد مارین می‌گوید.

مایک به او می‌گوید: “و برای اخبار هفتگی نیوپورت هم نقد و بررسی می‌نویسم.”

‘از من چه می‌خواهی؟’ تاد مارین می‌پرسد.

“می‌توانم چند سؤال از شما بپرسم؟” مایک می‌گوید.

“چرا؟” مارین می‌پرسد. ‘برای اخبار هفتگی نیوپورت است؟’

این سؤال دشواری است. حال چه کنم؟ مایک فکر می‌کند. ‘به او دروغ بگویم یا اینکه حقیقت را به او بگویم؟” بعد، بعد از یکی دو ثانیه. می‌گوید. ‘این. این برای مجله‌ بله! است. گوش کنید، می‌دانم مجله احمقانه‌ای است، اما.” تاد مارین ناگهان گفت: “بیا تو.”

۵ - زوئی منتظر می‌ماند

زویی از پشت بوته مایک و تاد مارین را تماشا می‌کند. او می‌تواند آنها را ببیند اما نمی‌تواند صحبت آنها را بشنود. او می‌بیند که تاد مارین در را باز می‌کند، و می‌بیند که مایک به دنبال او وارد خانه می‌شود.

زوئی لبخند می‌زند. ‘خوب، او وارد خانه شده / زوئی فکر می‌کند. ‘حالا

منتظر بمانیم تا تاد مارین او را بیرون بیندازد!’

تاد مارین مایک را به اتاق مطالعه‌ی خود می‌برد. صدها کتاب، و یک میز بزرگ در اتاق وجود دارد. تاد می‌رود و پشت میز می‌نشیند.

او به مایک می‌گوید: “متشکرم که حقیقت را به من گفتی. می‌بینم که جوان صادقی هستی. می‌توانی سؤالاتت را بپرسی. اما نه برای بله! مجله. حق داری. مجله‌ی احمقانه‌ای است. من از مجلات شایعات متنفرم. چرا مردم برای آنها می‌نویسند؟’ ‘از آنجا که پول زیادی می‌پردازند. معتقدم.” مایک می‌گوید.

تاد مارین می‌خندد. ‘بله، دوباره حق داری.” می‌گوید. ‘می‌توانی در مورد من برای اخبار هفتگی نیوپورت بنویسی. خوب است؟” ‘بله. خوب است.” مایک می‌گوید و با خوشحالی به تاد مارین لبخند میزند.

تاد با مهربانی می‌گوید. “من دوست دارم هر وقت بتوانم به نویسندگان جوان ایده‌دار کمک کنم. بنشین/ مایک می‌نشیند، دفترش را روی میز تاد می‌گذارد و آن را باز میکند.

تاد می گوید: “گاهی نقد و بررسی‌های تو را در روزنامه می‌خوانم. خیلی خوب هستند.” ‘خوب. من فکر می‌کنم بد نیستند.” مایک می‌گوید. ‘اما من می‌خواهم برای تئاتر، تلویزیون و سینما بنویسم. الان دارم یک نمایشنامه می‌نویسم.’

“واقعاً؟ در این باره به من بگو.” تاد می‌گوید.

‘می‌توانم؟’ مایک می‌پرسد. “خوب، در مورد یک دختر و پسر است.”

یک پسر و یک دختر؟’

‘درست است. آنها …’

تاد مارین به صندلی خود تکیه می‌دهد و به مایک که طرح نمایشنامه‌اش را به او می‌گوید گوش می‌دهد. مایک بسیار مضطرب است، اما تاد مارین صحبت نمی‌کند. او به مایک لبخند میزند و با دقت بسیار به او گوش میدهد.

وقتی بالاخره مایک صحبت را تمام می‌کند، تاد می‌گوید. متشکرم. بسیار جالب است، داستان خوبی است، و خنده‌دار هم هست. اما می‌توانی یک یا دو کار برای بهتر شدن آن انجام دهی. برای شروع با ..

زوئی پشت بوته منتظر می‌ماند. یک ساعت می‌گذرد و اتفاقی نمی‌افتد. صبرش را از دست میدهد.

“آنجا چه می‌کنند؟” فکر می‌کند. تاد مارین هرگز با مجله‌های شایعات مصاحبه نمی‌کند، پس درباره چه چیزی صحبت می‌کنند؟’ نقد و بررسی مایک موریسون در مورد رومئو و ژولیت را در روزنامه به خاطر می‌آورد. سخنان مایک در مورد بازیگری خود را به خاطر می‌آورد - و می‌خواهد وقتی تاد مارین او را از خانه بیرون انداخت چهره‌ی او را ببیند.

“چه مدت باید صبر کنم؟” بی‌صبرانه فکر می‌کند.

۶ - گفتن حقیقت

بعد از یک ساعت و نیم. مایک موریسون اتاق مطالعه‌ی تاد مارین را ترک می‌کند و از خانه بیرون می‌آید. او و نمایشنامه‌نویس لبخند می‌زنند و مایک می‌گوید “متشکرم.”

آنها دو سه دقیقه صحبت می‌کنند و زوئی آنها را از پشت بوته تماشا می‌کند. او متحیر شده است.

“چه اتفاقی می‌افتد؟” فکر می‌کند. “چرا آنها اینقدر صمیمی هستند؟”

بعد از یکی دو دقیقه دیگر دست می‌دهند. سپس تاد مارین دوباره برمی‌گردد خانه و مایک موریسون دور میشود.

مایک می‌بیند کیت لاوسون منتظر اوست.

‘اوه. سلام.” با اضطراب می‌گوید. از دیدن او به این زودی تعجب کرده. ‘منتظر من هستی؟’ ‘بله.” زوئی بی‌صبرانه می‌گوید. “منتظر مصاحبه تو هستم.’

‘ببین. من نمی‌توانم به تو دروغ بگویم.” مایک جواب می‌دهد. “مصاحبه‌ای برای مجله بله وجود! ندارد. آقای مارین همیشه از گفتگو با خبرنگاران مجلات شایعات امتناع می‌کند.’

“اما چه -؟” کیت شروع می‌کند.

‘دو نفر یک ساعت و نیم می‌توانند در مورد چه چیزی صحبت کنند؟ “مایک با خنده می‌گوید. “درباره نویسندگی، درباره شخصیت‌ها و طرح. چیزی برای مجله بله! نیست. متأسفانه.”

اوه، من لیست سؤالات و پاسخ‌های آقای مارین را دارم، اما مصاحبه‌ی من برای اخبار هفتگی نیوپورت است. و من حالا چیزهای بیشتری درباره نوشتن نمایشنامه می‌دانم. او بسیار علاقه‌مند به نمایشنامه‌ی من است.” “نمایشنامه‌ی تو؟” کیت با عصبانیت می‌گوید.

‘بله. من در حال نوشتن یک نمایشنامه برای تلویزیون هستم.’ مایک می‌گوید. “و آقای مارین می‌خواهد آن را بخواند. او می‌تواند در زمینه شخصیت‌ها و طرح به من کمک کند.’

زوئی می‌گوید: “خب، خوب است. به مایک موریسون، نمایشنامه‌نویس معروف سلام برسان! او نقد و بررسی‌های احمقانه برای اخبار هفتگی نیوپورت می‌نویسد اما نمایشنامه‌های او خوب است.” مایک می‌گوید: “تو عصبانی هستی. گوش کن، بابت مصاحبه‌ی بله متأسفم!”

کیت می‌خندد. ‘نه. مشکلی نیست.” می‌گوید. “من عصبانی نیستم.’ و سپس کار بسیار عجیبی می‌کند.

موهایش را در می‌آورد.

“او کلاه گیس پوشیده است!’ مایک با تعجب فکر می‌کند.

بعد، عینکش را برمی‌دارد و به مایک لبخند می‌زند. و حالا مایک او را می‌شناسد.

مایک شروع به خندیدن می‌کند. “تو کیت لاوسون نیستی!” می‌گوید. ‘تو-‘

زوئی می‌گوید: “درست است. من یک دختر هفده ساله با لباس زن مسن‌تر هستم، آقای مایک موریسون، نویسنده‌ی نقد و بررسی اخبار هفتگی نیوپورت.”

حالا صورت مایک بسیار سرخ شده. احساس خجالت می‌کند. ‘چه کلکی! “پس هیچ کیت لاوسون، سردبیر مجله بله! در کار نیست.” می‌گوید.

زوئی با خنده می‌گوید: “نه، در کار نیست. حالا چه نظری داری؟ این چیزی را ثابت می‌کند؟ من بازیگر خوبی هستم؟’

‘بله. تو بازیگر خوبی هستی.’ مایک با او می‌خندد و می‌گوید. و این را در اخبار هفتگی نیوپورت می‌نویسم. ‘واقعاً؟” زوئی می‌گوید.

‘بله.” مایک می‌گوید: “و متشکرم که مرا وادار کردی به دیدن تاد مارین بروم.” او دیگر خجالت نمیکشد.

“حالا می‌توانم برای نمایشنامه‌ام کمک بگیرم.” مایک می‌گوید. “بیا. بیا یک فنجان قهوه بخوریم. و من حساب می‌کنم!” “خوب، من نمی‌توانم یک قهوه رایگان را رد کنم!” زوئی می‌گوید و می‌خندد.

متن انگلیسی کتاب

1 - Zoe Is angry

Zoe is seventeen years old. She works in a bookstore.

in the little town of Newport. Zoe likes books and she likes her work. But after work she likes to act in plays with the Newport Players.

The Newport Players do six plays every year, and Zoe is in most of them. Some plays are exciting, and some plays are famous. This week, the play is Romeo and Juliet by William Shakespeare.

A lot of people are coming to see it.’ Zoe thinks. ‘I must act well.’

Mike is eighteen years old. He is a student at Newport College and he likes writing. One day he wants to write plays for the theatre and for television.

‘One day I want to be famous.’ he thinks.

Newport has a newspaper. The Newport Weekly News is its name, and Mikes Aunt Peggy is the editor. One morning, she phones Mike.

‘Do you want to write a review of Romeo and Juliet for the newspaper, Mike?’ she asks him. The Newport Players are doing the play tonight at the Little Theatre.’ ‘Yes. Please. Aunt Peggy!’ Mike says. Thanks for asking me.’

That evening, he goes to Newport’s Little Theatre to see the play.

Mike goes into the theatre and sits at the front. He gets out his notebook and pen. Ready to write notes for his review. There are a lot of people in the audience.

Five minutes later, the play begins.

Zoe acts the part of Juliet’s mother. She knows all her words and speaks them well.

Mike is watching her.

’She’s very pretty and she’s doing her best.’ he thinks. ‘But it’s not easy to act the part of an older woman. She’s only sixteen or seventeen years old. and we all know it.’

He begins to write in his notebook.

Two hours later, the play ends and the audience leaves the theatre. Mike goes home and writes his review for the newspaper. He doesn’t feel very happy.

‘It was a good play, but what can I say about the girl acting the part of Juliet’s mother?’ he thinks. ‘I want to be kind but I must be honest, too.’ At the bookstore on Frida}’, Zoe reads Mike’s review of the play in the Newport Weekly News.

and Zoe Baker acts the part of Juliet’s mother. She has a pretty face and she speaks her words well. But she is a young girl in an older woman’s costume, and we all know it. She can never make me believe differently.

Zoe is angry. She looks at the name under the review: Mike Morrison.

‘Who is this Mike Morrison?’ she thinks. ‘What does he know about acting?’

2 - Zoe has an idea

On Tuesday evening the next week, Zoe and her friend

Annie arc drinking coffee in the Newport Cafe.

Annie is a student at Newport College and sometimes in the evenings she and Zoe meet at the cafe.

Suddenly. Zoe sees a boy sitting at a table across the room. ‘Who’s that boy?’ she asks Annie.

Annie laughs. ‘Do you like him? He has a nice face.’ she says. His name’s Mike. I often sec him at the college.’ ‘Mike?’ Zoe says. ‘Mike who?’ ‘Mike Morrison.’ Annie says.

That’s Mike Morrison?’ Zoe says. She is furious.

‘Yes. Why?’ Annie asks.

‘He writes reviews for the Newport Weekly News,’ Zoe says.

‘That’s right.’ Annie says. ‘His aunt is the editor. He … oh!’ She stops suddenly and looks at Zoe. ‘The review of Romeo and Juliet—’ ‘Right!’ Zoe says. ‘Do you remember it? ‘‘Zoe Baker acts the part of Juliet’s mother. She has a pretty face and she speaks her words well. But she is a young girl in an older woman’s costume, and we all know it.’’ Nice face or no nice face, I hate him!

Annie laughs. ‘OK. go and tell him.’ she says. ‘Go and say. “I hate you. Mike Morrison. You write stupid reviews for the newspaper.” Go on.’

But Zoe isn’t laughing. ‘Yes. all right!’ she says furiously, and she begins to get up from her chair. Then she stops, suddenly.

‘What’s wrong?’ Annie asks. Are you afraid?’

‘No.’ Zoe says. ‘I have a better idea. Does he come into this cafe often?’ ‘Every Tuesday and Thursday evening. I think.’ Annie says. ‘He lies a writing class at the college, and he comes here after it finishes.’ Zoe thinks for a minute or two. ‘That’s very interesting.’ she says at last.

‘Is it?’ Annie says. She looks across at Mike Morrison, then at Zoe. ‘Why is it interesting? What are you thinking of doing?’ ‘Tell me. am I good actress?’ Zoe asks.

‘Yes. You are.’ Annie says. ‘But—’

‘OK.’ Zoe says. ‘I’m a good actress and I want to prove it to Mr. Mike-Nice-Face-Morrison.’ ‘How do you want to do that?’ Annie asks.

Zoe smiles and begins to tell Annie about her idea …

3 - A difficult interview

On Thursday. Mike comes to the Newport Cafe after

his writing class.

He asks for a cup of coffee, then starts to read one of his books. Some minutes later, a woman comes into the cafe. She is carrying a magazine under her arm.

At first. Mike does not see the woman. Then she comes across to his table.

‘Hello.’ she says. ‘Are you Mike Morrison?’

Mike is surprised. ‘Yes.’ he says. ‘That’s me.’

The woman smiles. ‘Can I sit at this table?’ she asks. ‘Yes, of course.’ Mike says.

‘My name is Kate Lawson.’ the woman says. ‘I’m the editor of Yes! Magazine. Do you know it?’

She sits down and puts the magazine on the table in front of Mike.

‘Yes. I know it.’ Mike says. ’It’s a magazine about famous people. ‘That’s right.’ Kate says. ‘Do you want to write something for it? Can you do an interview for me?’ ‘An interview?’ Mike says, surprised. ‘Why are you asking me?’ ‘You sometimes write theatre reviews for the Newport weekly newspaper,’ she says. ‘Is that right? ‘Yes. I do.’ he says. I want to write plays one day, and—’ ‘Well, do this interview for my magazine then.’ she says. ‘It’s with a famous playwright. He lives in Newport.’ Todd Marin is the only famous playwright in Newport.’ Mike says. ‘He lives quietly and doesn’t go out very often. And he’s famous for not talking to reporters from . . . gossip magazines. He throws them out of his house!’

Kate laughs. Are you afraid?’ she says. ‘Good reporters aren’t afraid to do difficult interviews. You want to write plays, don’t you? Well, perhaps he can tell you something about pi ay-writing.’ Mike thinks. ‘She’s right. Perhaps I can learn something from Todd Marin.’

‘OK!’ he says. ‘When can 1 do it?’

‘Tomorrow morning.’ Kate says. ‘You must tell Marin. “This interview is for Yes! Magazine.” But tell him after you get into the house. OK?’ ‘OK.’ Mike says.

4 - Todd Marin’s house

Later that evening, Hoe is speaking to Annie on the phone.

‘… So I say to him, “I’m the editor of Yes! Magazine and can you interview Todd Marin?”’ Zoe tells Annie.

Todd Marin!’ Annie says. ‘But he throws gossip magazine reporters out of his house!’ ‘I know!’ Zoe says, laughing. ‘And 1 want to stand outside his house and watch Todd Marin throw Mike Morrison out!’

The next morning. Mike goes to Todd Marin’s house. It is a big house, and there are lots of bushes and tall trees in front of it.

‘I don’t like yes! Magazine very much, but this is an important interview.’ Mike thinks. And perhaps I can talk to Todd Marin about my play.’ (Mike is writing a play for television.) He walks up to the front door of the house. He is carrying his notebook and he has a list of questions to ask the playwright. But he is a little afraid of the famous man.

Zoe follows Mike to Todd Marin’s house. She is careful and she follows Mike very quietly. Zoe is acting the part of Kate Lawson again. She has a black wig over her hair and she is wearing glasses.

She hides behind one of the bushes in front of Todd Marin’s house and watches Mike go to the front door. It is a big. Dark house.

‘This is funny.’ she thinks, smiling.

When Todd Marin opens the door of his house. Mike begins to talk quickly.

‘Hello. Mr Marin.’ he says. Tm Mike Morrison. I’m a student at Newport College, and 1 want to write plays.’ ‘Do you?’ Todd Marin says.

‘And I write reviews in the Newport Weekly News,’ Mike tells him.

‘What do you want from me?’ Todd Marin asks.

‘Can I ask you some questions?’ Mike says.

‘Why?’ Marin asks. ‘Is it for the Newport Weekly News?’

‘That’s a difficult question. What do 1 do now?’ Mike thinks. ‘Do I tell him a He, or do I tell him the truth? Then, after a second or two. He says. ‘It . . . it’s for Yes! Magazine. Listen, I know it’s a stupid magazine, but…’ ‘Come into the house,’ Todd Marin says suddenly.

5 - Zoe waits

Zoe is watching Mike and Todd Marin from behind a bush. She can see them but she cannot hear them speaking. She sees Todd Marin open the door, and she sees Mike follow him into the house.

Zoe smiles. ‘Right, He’s in the house/ she thinks. ‘Now

let’s wait for Todd Marin to throw him out!’

Todd Marin takes Mike to his study. There are hundreds of books in the room, and a big desk. Todd goes and sits behind the desk.

‘Thank you for telling me the truth,’ he says to Mike. I can see you’re an honest young man. You can ask your questions. But not for Yes! magazine. You’re right. It is a stupid magazine. I hate gossip magazines. Why do people write for them?’ ‘Because they pay a lot of money. I believe.’ Mike says.

Todd Marin laughs. ‘Yes, you’re right again. he says. ‘But you can write about me for the Newport Weekly News. Is that OK? ‘Yes. that’s OK. Mike says, and he smiles at Todd Marin happily.

‘I like to help young writers with ideas when I can.’ Todd says kindly. ‘Sit down/ Mike sits down, puts his notebook on Todd’s desk, and opens it.

‘I read your reviews in the newspaper sometimes/ Todd says. ‘They’re very good. ‘Well. I think they’re OK.’ Mike says. ‘But I want to write for the theatre, for TV, and for movies. I ’m writing a play now.’

Are you? Tell me about it.’ Todd says.

‘Can I?’ Mike asks. ‘Well, it’s about a boy and a girl.’

A boy and a girl?’

‘That’s right. They …’

Todd Marin sits back in his chair to listen and Mike tells him the plot of his play. Mike is very nervous, but Todd Marin does not speak. He smiles at Mike and he listens to him very carefully.

When at last Mike stops speaking, Todd says. Thank you. That’s very interesting, it’s a good story, and it’s funny too. But there are one or two things you can do to make it better. To begin with ..

Zoe stays behind the bush and waits. An hour goes by and nothing happens. She is getting impatient.

‘What are they doing in there?’ she thinks. Todd Marin never gives interviews to gossip magazines, so what are they talking about?’ She remembers Mike Morrison’s review of Romeo and Juliet in the newspaper. She remembers his words about her acting - and she wants to see his face when Todd Marin throws him out of the house.

‘How long must I wait?’ she thinks impatiently.

6 - Telling the truth

After an hour and a half. Mike Morrison leaves Todd Marin’s study and comes out of the house. He and the playwright are smiling, and Mike is saying ‘Thank you.’

They talk for two or three minutes and Zoe watches them from behind the bush. She is amazed.

‘What’s happening?’ she thinks. ‘Why are they so friendly?’

After a minute or two more, they shake hands. Then Todd Marin goes back into the house and Mike Morrison walks away.

Mike sees Kate Lawson waiting for him.

‘Oh. hello.’ he says nervously. He is surprised to sec her so soon. ‘Are you waiting for me?’ ‘Yes.’ she says impatiently. Tin waiting for your interview.’

‘Look. I can’t lie to you.’ he replies. There’s no interview for Yes! magazine. Mr Marin always refuses to talk to reporters from gossip magazines.’

‘But what—?’ Kate begins.

‘What can two people talk about for an hour and a half?’ Mike says, laughing. About writing, about characters and about plot. Nothing for Yes! magazine. I’m afraid.

Oh, I have my list of questions and Mr Marin’s answers, but my interview is for the Newport Weekly News. And I know a lot more about writing plays now. He’s very interested in my play.’ ‘Your play?’ Kate says furiously.

‘Yes. I’m writing a play for TV.’ Mike says. ‘And Mr Marin wants to read it. He can help me with the characters and the plot.’

‘Well, that’s nice,’ she says. ‘Say hello to Mike Morrison, the famous playwright! He writes stupid reviews for the Newport Weekly News but his plays are OK.’ ‘You’re angry,’ Mike says. ‘Listen, I’m sorry about the interview for Yes!’

Kate laughs. ‘No. it’s OK.’ she says. Tin not angry.’ And then she does something very strange.

She takes off her hair.

‘She’s wearing a wig!’ Mike thinks, amazed.

Next, she takes off her glasses and she smiles at Mike. And now he knows her.

He begins to laugh. ‘You’re not Kate Lawson!’ he says. ‘You’re—’

‘That’s right,’ Zoe says. Tin a seventeen-year-old girl in an older woman’s costume, Mr Mike Morrison, review writer for the Newport Weekly News’.’

Mike’s face is very red now. He feels embarrassed. ‘What a trick! So there is no Kate Lawson, editor of Yes! magazine. ’ he says.

‘No, there isn’t,’ Zoe says, laughing. ‘What do you think now? Docs this prove something? Am I a good actress?’

‘Yes. you are a good actress.’ Mike says, laughing with her. And I’m going to put that in the Newport Weekly News.’ Are you?’ Zoe says.

‘Yes. and thanks for making me go and see Todd Marin,’ Mike tells her. He doesn’t feel embarrassed any more.

‘Now I can get help with my play.’ he says. ‘Come on. let’s get a cup of coffee. And I’m paying!’ ‘Well, I can’t refuse a free coffee!’ Zoe says, and she laughs.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.