حرکت پنجم، سکانس هشتم

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: مکبث / فصل 27

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

حرکت پنجم، سکانس هشتم

توضیح مختصر

مکبث کشته شد.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

حرکت پنجم، سکانس هشتم

(بیرون قلعه، مکبث وارد میشه) مکبث: شکست خوردم، ولی چرا باید تسلیم بشم؟ رهبران شکست خورده‌ی روم خودشون رو میکشتن، ولی من اینکار رو نمیکنم. وقتی یک مرد زنده است، اول اون رو می‌کشم.

(مکداف وارد میشه) مکداف: برگرد و با من رو در رو شو، سگ جهنمی!

مکبث: تو آخرین مردی هستی که می‌خوام باهاش بجنگم. قبلاً آسیب زیادی به خانواده‌ات رسوندم.

مکداف: جواب من در شمشیرم هست، نه در حرف‌هام. شرارت تو ماورای کلمات هست، ای شرور لعنتی!

مکبث: جنگیدن با من بی‌فایده است. وقتی در تلاشی من رو زخمی کنی، با هوا میجنگی. بهتر بود از شمشیرت برای مردان دیگه استفاده میکردی - مردهایی که شمشیرت میتونه بکشه. من نمیمیرم. طلسمی که میگه: “هیچ مرد متولد شده از زنی به مکبث آسیب نمیرسونه” از من محافظت میکنه.

مکداف: اون طلسم بی‌فایده است. فرشته‌ی شیطانی که هنوز بهش خدمت می‌کنی، حتماً این رو گفته: مکداف زود هنگام از پهلوی مادرش بریده شده و به شکل طبیعی زاده نشده.

مکبث: مردی که این رو به من میگه نفرین شده. حرف‌هاش شهامت من رو از بین برد. اون ارواح دو رو با حرف‌های نادرست‌شون من رو دست انداختن. به من وعده‌ی امید دادن، بعد اون امید رو گرفتن. با تو نمی‌جنگم.

مکداف:‌ پس باید تسلیم بشی، ای بزدل. مثل همه‌ی هیولاهای عجیب به نمایش گذاشته میشی. تصاویرت رو روی میخ چوبی میذارن و زیرش می‌نویسن: “اینجا میتونید مکبث، هیولای ستمگر ترسو رو ببینید.”

مکبث: تسلیم نمیشم و زمین جلوی پای مالکوم جوان رو نمیبوسم. همچنین اجازه نمیدم توسط جمعیت پرهیاهو لعن و نفرین بشم و بهم بخندن. بله، جنگل بیرنام به دانسینان اومد، تو از زن زاده نشدی - با این حال میجنگم. سپر من هنوز از من محافظت میکنه. بیا، مکداف! لعنت به مردی که اول داد بکشه: “بس کن! کافیه” (مدتی نبرد کردن و بالاخره مکبث کشته شد)

متن انگلیسی فصل

ACT FIVE SCENE EIGHT

Macbeth: I have lost, but why should I give up? Defeated Roman leaders used to kill themselves, but I shall not do that. While one man is alive, I’ll kill him first.

Macduff: Turn and face me, hound of Hell!

Macbeth: You are the last man whom I want to fight. I have done your family too much harm already.

Macduff: My answer’s in my sword, not in my words. Your evil is beyond words, you bloody villain!

Macbeth: Fighting me is useless. You might as well fight air, as try to wound me. You had better use your sword on other men - men who your sword can kill. I cannot die. I am protected by the charm that said: ‘No man of woman born shall harm Macbeth.’

Macduff: That charm is useless. The devilish angel whom you still serve must tell you this: Macduff was cut early from his mother’s side and not born in the natural way at all.

Macbeth: Cursed is the man who tells me so. His words have killed my courage. Those double-dealing spirits made a fool of me with their dishonest words. They promised hope, then took that hope away. I will not fight with you.

Macduff: Then you must yield, you coward. You will be put on show as all strange monsters are. Your painted picture will be fixed upon a stake with these words written under it: ‘Here you can see Macbeth, the once-feared monster-tyrant.’

Macbeth: I will not yield and kiss the ground Before young Malcolm’s feet. Nor will I allow myself to be cursed and laughed at by the noisy crowd. Yes, Birnam Wood has come to Dunsinane you were not born of woman - yet I’ll fight. My shield will still protect me. Come on, Macduff! Damned be the man who first cries ‘Stop! Enough!’

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.