فصل نوزدهم

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: شرکت / فصل 19

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

فصل نوزدهم

توضیح مختصر

ایوری را به بهانه بیماری کنارگذاشتند. قرار شد ترانس در این مورد تحقیق کند. ری براحتی فراری داده شد.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل نوزدهم

بیماری ایوری

صبح دوشنبه منشی میچ بهش گفت که لمبرت میخواد اونو ببینه. اون اضافه کرد که ولی فراموش نکنه که به زودی قرارشون در دفتر مالهالند در ساختمان حمل و نقل کتان هستش.

در طبقه بالا در دفتر لمبرت اونا یه مدتی درباره بیماری ایوری صحبت کردن. لمبرت به نظر میرسید نگرانشه.

میچ گفت: من دیروز توی بیمارستان ملاقاتش کردم. به نظر خوب میرسید. دکترا گفتن مشکل از قلبشه.

لمبرت گفت: به هر حال اون به مدت دو ماه نیستش.

من ازتون میخوام تو این مدتی که نیست با ویکتور میلیگان کار کنید. ولی قبل از اینکه شروع کنید، ایوری یک مقدار کار تموم نشده توی کیمن داره. من میخوام که شما فردا با جت خصوصی به اونجا برید.

فردا صبح من بهتون یک پرونده درباره موکلین میدم که توی هواپیما بخونیدن. بسیار خوب؟

البته. مشکلی نیست. ولی با خودش فکر کرد: اینجا یه مشکلی هست.

تامی رو تو دفترش در ساختمون حمل و نقل کتان دید.

ازت میخوام با ترانس تماس بگیری. ازش بخواه که در مورد بیماری تالسون ایوری تالسون تحقیق کنه. من مطمئن نیستم که حقیقت داشته باشه.

بسیار خوب. آیا با ابنکس صحبت کردید؟ بله.

اون پول رو گرفته؟

بله. پول روز جمعه منتقل شده.

اون آماده س؟ اون گفت که آمادهس.

بسیار خوب. خوبه اون مرده که برامون سند و مدرکای جدید جور میکنه چی؟

بهش میگن دکتر. امروز عصر میبینمش. اون یکی از دوستای قدیمی ادی هستش. ادی گفت اون توی کشور بهترینه.

امیدوارم. ما اسمهای جدیدی لازم داریم. آیا تو مشکل مالی نداری؟

تقریباً دارم اون پنجاه هزار دلاری رو که بهم دادی، تموم میکنم.

یک پنجاه هزار تای دیگه چطوره؟ خوبه. در حالی که میچ میرفت، به هم لبخند زدن.

اون شب دیروقت، ری مکدیر از زندان بیرون اومد. به همین سادگی. یک نگهبان برای بردنش اومد. اون گفت: نمیدونم دوستات کی هستن ولی باید آدمای مهمی باشن.

اون ری رو تا دیوارهای زندان برد بیرون. گفت چراغها برای یه مدتی خاموش میشن. تو باید یک نردبون طنابی رو روی دیوار پیدا کنی. همه کاری که باید انجام بدی، اینه که از دیوار بری بالا.

طرف دیگه دیوار یه نفر میاد پیشت. در مورد این مطمئن نیستم. فردا عکس صورتت تو همه روزنامه ها چاپ میشه. ولی امشب میتونی کاری رو که میخوای بکنی.

دوازده ساعت دیگه عکس ری در موبیلِ آلاباما بود.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER NINETEEN

Avery’s Illness

On Monday morning Mitch’s secretary told him that Lambert wanted to see him. ‘But don’t forget that you’re due at Mulhol-land’s office in the Cotton Shipping Building soon,’ she added.

Up in Lambert’s office they talked for a while about Avery’s illness. Lambert sounded worried about him.

‘I visited him in hospital yesterday,’ Mitch said. ‘He seemed OK. It’s his heart, the doctors said.’

‘Anyway,’ Lambert said, ‘he’s going to be away for two months.

While he’s away, I want you to work with Victor Milligan. But before you start, Avery’s got some unfinished business in the Caymans. I want you to go down there tomorrow on the private jet. Tomorrow morning I’ll give you a file about the clients to read on the jet. OK?’

‘Of course. No problem.’ But he was thinking: something is wrong here.

He met Tammy in her office in the Cotton Shipping Building.

‘I want you to call Tarrance,’ he said. ‘Ask him to investigate Avery Tolleson’s illness. I’m not sure it’s real.’

‘OK.’

‘Did you talk to Abanks?’

‘Yes.’

‘Did he get the money?’

‘Yes. It was wired on Friday.’

‘Is he ready?’

‘He said he was.’

‘Good. What about the man who’s making us new documents?’

‘They call him the Doctor. I’m meeting him this afternoon. He’s an old friend of Eddie’s. Eddie said he was the best in the country.’

‘I hope so. We need new names. Are you OK for money?’

‘I’ve nearly finished the fifty thousand you gave me.’

‘How about another fifty thousand?’Fine.’

They smiled at each other as he left.

Late that night Ray McDeere walked out of prison. It was as easy as that. A guard came to fetch him. ‘I don’t know who your friends are,’ he said, ‘but they must be important.

’ He took him out to the prison walls. ‘The lights are going to go off for a while,’ he said. ‘You’ll find a rope ladder on the wall. All you have to do is climb over the wall.

Someone will meet you on the other side. I don’t believe this. Your face will be all over the papers tomorrow,

but tonight you can do what you want.’ Twelve hours later Ray was in Mobile, Alabama.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.