بدترین روش برای روشن کردن آتش

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: شکست های قهرمانانه / فصل 11

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

بدترین روش برای روشن کردن آتش

توضیح مختصر

آتشی که همه جا پخش شد.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

بدترین راه برای روشن کردن آتش

در سال ۱۹۷۲ درک لنگبورنک، از آپتون، در نزدیکی شهر دیدکات انگلستان، چند تکه چوب در شومینه‌اش در اتاق نشیمنش گذاشت و شروع به روشن کردن آتش کرد.

وقتی آتش روشن شد، رفت بیرون تا چوب بیشتری بیاورد.

اما یک تکه چوب می‌خواست اتاق را خیلی زود گرم کند و افتاد بیرون از شومینه کنار جعبه‌ای از چند قطعه چوب کوچک‌تر. وقتی آقای لانگبورنک برگشت، دید که جعبه چوب می‌سوزد. سریع آن را به باغ برد. هنگام خروج از خانه، به کت پشت در برخورد کرد. وقتی برگشت، کاپشن و در هر دو می‌سوختند.

به محض اینکه تلفن را برای تماس با ایستگاه آتش‌نشانی دیدکات برداشت، متوجه شد که جعبه چوب در باغ بسیار نزدیک به ماشین او است و حالا ماشینش در حال سوختن بود.

بعد کتش را پوشید و با مقداری آب به طرف اتومبیلش دوید، اما در راه به یک قوطی روغن برخورد کرد و آن را به تمام سطح زمین ریخت.

همسایه‌اش که دید آقای لنگبورن مشغول است، با ایستگاه آتش‌نشانی تماس گرفت. وقتی آتش‌نشانان رسیدند، کت آقای لانگبورن هم می‌سوخت.

متن انگلیسی فصل

The Worst Way to Light a Fire

In 1972 Derek Langbornc, from Upton, near the town of Didcot in England, put some pieces of wood into his fireplace in his living-room and began to light a fire.

When the fire started, he went outside to get some more wood.

But one piece of wood wanted to warm the room very quickly and fell out of the fireplace on to the floor next to a box of smaller pieces of wood. When Mr Langbornc came back, he saw that the box of wood was burning. He quickly carried it out into the garden. On the way out of the house he knocked against a jacket on the back of the door. By the time he came back, the jacket and the door were both burning.

As soon as he lifted the telephone to call the fire station in Didcot he noticed that the box of wood in the garden was standing too near his car and that his car was now burning.

He then put on his coat and ran towards his car with some water but on the way he knocked a tin of oil all over the ground.

Seeing that Mr Langborne was busy, his neighbour called the fire station. By the time the firemen arrived, Mr Langborne’s coat was burning, too.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.