شرط

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: دور دنیا در 80 روز / فصل 2

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

شرط

توضیح مختصر

فیلیاس فاگ و پاسپارتوت سفر خود را شروع می‌کنند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ۲ شرط‌بندی

ساعت ۶:۱۰ عصر در باشگاه اصلاحات بود. فیلیاس فاگ در اتاق کارت بود. با همان پنج مردی پشت میز کارت نشسته بود که دیروز و روز قبل و روز قبل از آن نشسته بود.

فیلیاس فاگ و پنج مرد معمولاً وقتی کارت بازی می‌کردند با هم صحبت نمی‌کردند. اما عصر امروز، قبل از شروع بازی، مردان در مورد گزارش یک روزنامه صحبت کردند. یک دزد وارد بانک انگلیس شده و پنجاه و پنج هزار پوند برداشته بود. بعد دوباره بیرون رفته بود. یکی از مردان سر میز کارت، رالف، شغل بسیار خوبی در بانک انگلیس داشت.

رالف گفت: “آنها مرد را می‌گیرند. بهترین کارآگاهان در هر بندری مستقر هستند. آنها می‌دانند که این مرد قد بلندی دارد. لباس گران قیمت می‌پوشد. او را پیدا می‌کنند.”

استوارت، مرد دیگری سر میز گفت: “اوه، نمیدانم. دنیا مکان بسیار بزرگی هست.”

فیلیاس فاگ گفت: “مکان بزرگی بود.”

“منظورت از “بود” چیه؟ حالا کوچک‌تر شده؟” استوارت گفت.

رالف گفت: “بله. من فکر می‌کنم حق با آقای فاگ هست. حالا با سرعت بیشتری می‌توانید در دور دنیا بگردید.’

استوارت گفت: “بسیار خب. میشود حدود سه ماه دور دنیا را گشت، اما این بدان معنا نیست.”

فیلیاس فاگ گفت: “سه ماه نه. هشتاد روز.”

رالف گفت: “فاگ حق دارد. راه آهن روتال به الله آباد، در هند، اکنون باز است. نگاه کنید - تایمز امروز یک جدول زمانی برای سفر به دور دنیا دارد.” و جدول را در صفحه‌ی وسط روزنامه نشانشان داد.

لندن به سوئز - راه آهن و کشتی ۷ روز سوئز به بمبئی - کشتی ۱۳”

بمبئی به کلکته - راه آهن ۳”

کلکته به هنگ کنگ - کشتی ۱۳”

هنگ کنگ به یوکوهاما - کشتی ۶”

یوکوهاما به سانفرانسیسکو - کشتی ۲۲”

سانفرانسیسکو به نیویورک - راه آهن ۷” نیویورک به لندن - کشتی و راه آهن ۹” ۸۰ روز

استوارت گفت: “بله، هشتاد روز. روی کاغذ درسته. اما در هشتاد روز اتفاقات زیادی ممکنه بیفتد. می‌توانند شما را در راه متوقف کنند.”

فیلیاس فاگ گفت: “نه، نمی‌توانند، آقای استوارت.”

“خوب، چرا امتحان نمی‌کنید، آقای فاگ؟”

“در هشتاد روز دنیا را بگردم؟” فیلیاس فاگ گفت. ‘خیلی‌خب. من بیست هزار پوند در بانک بارینگ دارم. همه آن را شرط میبندم.”

“بیست هزار پوند!” رالف فریاد زد. ‘اتفاقی در سفر می‌افتاد، و تمام پولت را از دست میدهی.” فیلیاس فاگ گفت: ‘هیچ چیز مانع من نمیشود.” در پایان، پنج دوست فیلیاس فاگ شرط را قبول کردند. رالف گفت: “هر نفر چهار هزار پوند به شما پرداخت خواهد كرد - این بیست هزار پوند میشود - وقتی در پایان سفر شما به دور دنیا، در هشتاد روز دوباره شما را اینجا در باشگاه اصلاحات می‌بینیم. در غیر این صورت شما بیست هزار پوند را به ما پرداخت خواهی کرد. شرط این است.”

فیلیاس فاگ یک دقیقه فکر کرد. ‘امروز چهارشنبه، ۲ اکتبر است. بنابراین باید شنبه، ۲۱ دسامبر ساعت ۸:۴۵ شب به اینجا، در این اتاق در باشگاه اصلاحات، برگردم.”

ساعت ۷:۲۵، فیلیاس فاگ به دوستانش شب بخیر گفت و باشگاه اصلاحات را ترک کرد. ساعت ۷:۵۰ در خانه‌اش را در ساویل راو باز کرد و وارد شد.

‘آقای فاگ؟ شما هستید؟” پاسپارتوت گفت. به جدول زمانی نگاه کرد. این در جدول زمانی نبود.

فیلیاس فاگ گفت: “ما ده دقیقه دیگر به مقصد داور و کالیاس حرکت خواهیم کرد. ما به دور دنیا سفر می‌کنیم.”

چشمان پاسپارتوت از تعجب گرد شد - خیلی گرد. دستانش را باز کرد و سپس روی یک پا پرید.

“دور دنیا!” گفت.

فیلیاس فاگ گفت: “در هشتاد روز. باید الان برویم.”

الان!’

“اما کیف‌های شما؟”

‘من کیف بر نمیدارم. خوب، یک کیف کوچک. میتوانیم در راه چیزهایی بخریم. پالتویم را پایین بیاور. کفش‌های محکم بپوش.

بجنب!’

ساعت ۸، پاسپارتوت با یک کیف کوچک آماده بود. فکر کرد: “یک زندگی آرام. زندگی آرام من کجاست؟”

فیلیاس فاگ آماده بود. او یک کتاب زیر بغل داشت - برادشاو، جدول زمانی راه‌آهن و کشتی. کیف را از پاسپارتوت گرفت و پول زیادی داخل آن گذاشت. بعد کیف را به پاسپارتوت داد.

گفت: “مراقبش باش. بیست هزار پوند در آن است.”

در ایستگاه، فیلیاس فاگ پنج دوستش از باشگاه اصلاحات را دید.

‘آمدید تا خداحافظی کنید؟” گفت: “لطف کردید. برای هر کشور در گذرنامه‌ام مهر خواهم داشت. وقتی برگشتم می‌توانید آنها را ببینید.’

رالف گفت: “ما پاسپورتت را نمی‌بینیم. شما انگلیسی هستی.”

ساعت ۸:۴۰، فیلیاس فاگ و پاسپارتوت در جای خود در قطار نشستند و ساعت ۸:۴۵ قطار شروع به حرکت کرد.

چند روز بعد، پلیس اداره‌ی کارآگاهی لندن نامه‌ای از کارآگاه خود، کارآگاه فیکس دریافت کرد.

سوئز، ۹ اکتبر

به اداره‌ی کارآگاهی لندن، لندن

من دنبال سارق بانک، فیلیاس فاگ هستم. همین حالا حکمی به بمبئی ارسال کنید.

فیکس (کارآگاه)

متن انگلیسی فصل

CHAPTER 2 THE BET

It was 6/10 in the evening at the Reform Club. Phileas Fogg was in the card room. He was at a card table with the same five men as yesterday and the day before and the day before that.

Phileas Fogg and the five men didn’t usually talk when they played cards. But this evening, before the game started, the men talked about a newspaper story. A thief walked into the Bank of England and took fifty-five thousand pounds.

Then he walked out again. One of the men at the card table, Ralph, had a very good job at the Bank of England.

‘They’ll catch the man,’ Ralph said.’ The best detectives are at every port. They know that the man is tall. He wears expensive clothes. They’11 find him.’

‘Oh, I don’t know,’ said Stuart, another man at the table.’ The world is a very big place.’

‘It was a big place,’ said Phileas Fogg.

‘What do you mean – “was”? Is it smaller now?’ said Stuart.

‘Yes,’ said Ralph. ‘I think Mr. Fogg is right. You can go round the world more quickly now.’

‘All right,’ said Stuart. ‘You can go round the world in about three months, but that doesn’t mean. .’

‘Not three months,’ said Phileas Fogg. ‘Eighty days.’

‘Fogg’s right,’ said Ralph.’ The Rothal to Allahabad railway, in India, is open now. Look — today’s Times has a timetable for a journey round the world.’ And he showed them, on the centre page of the paper.

London to Suez — railway and ship 7 days Suez to Bombay — ship 13 “

Bombay to Calcutta — railway 3 “

Calcutta to Hong Kong — ship 13 “

Hong Kong to Yokohama — ship 6 “

Yokohama to San Francisco — ship 22 “

San Francisco to New York — railway 7 “ New York to London — ship and railway 9 “ 80 days

‘Yes,’ said Stuart,’ eighty days. It’s all right on paper. But a lot of things can happen in eighty days. They can stop you on the way.’

‘No, they can’t, Mr. Stuart,’ said Phileas Fogg.

‘Well, why don’t you try, Mr. Fogg?’

‘Go round the world in eighty days?’ said Phileas Fogg. ‘All right. I have twenty thousand pounds in Baring’s Bank. I’ll bet all of it.’

‘Twenty thousand pounds!’ cried Ralph. ‘ Something will happen on the journey, and you’ll lose all your money.’ ‘Nothing will stop me,’ Phileas Fogg said. In the end, Phileas Fogg’s five friends took the bet.

‘Each person will pay you four thousand pounds — that’s twenty thousand pounds — when we see you again here in the Reform Club in eighty days at the end of your journey round the world,’ said Ralph.’ Or you have to pay us twenty thousand pounds. That’s the bet.’

Phileas Fogg thought for a minute. ‘ Today is Wednesday, 2nd October. So I have to be back here, in this room in the Reform Club, on Saturday, 21st December at 8/45 in the evening.’

At 7/25, Phileas Fogg said good night to his friends and left the Reform Club. At 7/50, he opened the door of his house in Savile Row and went in.

‘Mr. Fogg? Is that you?’ said Passepartout. He looked at the timetable. This was not on the timetable.

‘We are leaving in ten minutes for Dover and Calais,’ said Phileas Fogg.’ We are going round the world.’

Passepartout’s eyes opened wide — very wide. He opened his arms then jumped on one leg.

‘Round the world!’ he said.

‘In eighty days,’ said Phileas Fogg.’ We have to go now.

Now!’

‘But your bags?’

‘I’m not taking any bags. Well, one small bag. We can buy things on the way. Bring down my coat. Wear strong shoes.

Move!’

At 8 o’clock, Passepartout was ready with a small bag. ‘A quiet life,’ he thought. ‘Where is my quiet life?’

Phileas Fogg was ready. He had a book under his arm — Bradshaw’s, a railway and ship timetable. He took the bag from Passepartout and put a lot of money into it. Then he gave the bag to Passepartout.

‘Look after it,’ he said.’ There’s twenty thousand pounds in it.’

At the station, Phileas Fogg saw his five friends from the Reform Club.

‘You’re here to say goodbye? That’s kind,’ he said. ‘ I’ll have stamps in my passport for each country. You can see them when I come back.’

‘We won’t look at your passport,’ said Ralph. ‘You’re an Englishman.’

At 8/40, Phileas Fogg and Passepartout took their places in the train, and at 8/45 the train started.

Some days later, the police at Scotland Yard had a letter from their detective, Detective Fix.

Suez, 9th October

To Scotland Yard, London

I am following the bank thief, Phileas Fogg. Send a warrant to Bombay now.

Fix (detective)

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.