روزنامه- ساحل

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: راز باس دوگانه / فصل 3

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

روزنامه- ساحل

توضیح مختصر

نوازنده‌های ارکستر با هم به ساحل میرن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل سوم

روزنامه- ساحل

وقتی در محوطه‌ی پذیرش هتل منتظر آدریانا بودم، سر یه میز نشستم. روزنامه‌هایی روی میز بودن. بیشتر اونها به زبان اسپانیایی یا کاتالان بودن، ولی یکی از اونها بریتانیایی بود. شروع به خوندنش کردم. گزارشی درباره یه نقاشی تو روزنامه بود.

دزدانی نقاشی رو از گالری دزدیده بودن.

بالا رو نگاه کردم. فرانک شفرد کنار صندلی من ایستاده بود. اون هم به روزنامه نگاه می‌کرد.

گفت: “گزارش جالبیه.”

“چه گزارشی؟”

“درباره نقاشی.”

گفتم: “دزدها کارشون خیلی خوب بود. هیچ کس اونا رو در گالری ندیده. هیچکس صداشون رو نشنیده.”

فرانک گفت: “بله. خوبه. آه، به هر حال، درباره کنترباست.”

گفتم: “خوب؟”

“با پلیس اینجا حرف زدم. مردی به اسم پورتیلو.”

پرسیدم: “و؟”

فرانک گفت: “سعی میکنه پیداش کنه.”

گفتم: “چطور؟” می‌خواستم کنترباسم برگرده.

“نمیدونم. من که پلیس نیستم. فکر کنم میخواد با راننده‌های کامیون حرف بزنه. و می‌خواد با پلیس فرانسه هم حرف بزنه.”

اما همین لحظه صدایی شنیدیم.

یه نفر داد میزد: “فرانک! فرانک شفرد! می‌خوام باهات حرف بزنم!”

اطراف رو نگاه کردم. کاندیدا آشلی-مورتون، رهبر کنترباس‌ها، داشت به طرف ما می‌اومد.

فرانک گفت: “ببخشید!” به طرف کاندیدا رفت و دو تای اونها به طرف بار هتل رفتن. کاندیدا داشت سریع حرف میزد. عصبانی بود؟ نمی‌تونستم حرفاشون رو بشنوم. رفتن داخل بار.

درهای آسانسور باز شدن و آدریانا با چند تا نوازنده‌ی ارکستر دیگه بیرون اومد.

یه نفر داشت در بار هتل داد میکشید. کاندیدا اشلی مورتون بود. داشت سر فرانک داد می‌کشید. سکوت کوتاهی برقرار شد. بعد فرانک فریاد کشید. همه ایستادن و گوش دادن.

آدریانا بهمون گفت: “بیایید بریم. مشکل اونهاست، نه مشکل ما. بیاید بریم ساحل و خوش بگذرونیم!”

اگه قبلاً به بارسلونا نرفتید، باید برید. شهر حال و هوای خوبی داره و چیزهای زیادی برای انجام وجود داره. یکی از مشهورترین مناطق شهر، خیابان بزرگی به اسم لس رامبلس هست، یا رامبلاس به انگلیسی. آدم‌ها وسط این خیابون راه میرن. ماشین‌ها بغل‌ها حرکت می‌کنن. توریست‌ها از خیابان بالا و پایین میرن.

درخت و کافه، موزیسین‌های خیابانی و بازیگران خیابانی داره. مردم روزنامه، گل و پرنده در قفس می‌فروشن. سعی می‌کنن چیزهایی بهت بفروشن یا عکست رو نقاشی کنن. همیشه پر از زندگی و حیات هست، همیشه پر از آدمه.

اون روز صبح، حدوداً ۲۰ نفر از ما از هتل خارج شدیم. از رامبلاس پایین رفتیم. حرف میزدیم و می‌خندیدیم. در انتهای خیابان طولانی از کنار قایق‌ها و رستوران‌ها رد شدیم و بعد به ساحل رسیدیم.

روز زیبایی بود. آفتاب بالای آسمون بود. آدم‌های زیادی روی ماسه‌ها دراز کشیده بودن. چند تا از نوازنده‌های ارکستر دویدن توی دریا و شنا کردن. چند تا شروع به بازی فوتبال ساحلی کردن. آدریانا و من نشستیم و تماشا کردیم. عینک آفتابی‌مون رو زدیم و به هم لبخند زدیم.

گفت: “واو! خارق‌العاده است! زندگی همینه!”

حق داشت. روز خارق‌العاده‌ای بود. ولی اون موقع از آینده خبر نداشتیم. آینده به هیچ عنوان خارق‌العاده نبود.

متن انگلیسی فصل

Chapter three

A newspaper, a beach

While I was waiting for Adriana in the hotel reception area I sat down at a table. There were newspapers on the table. Most of them were in Spanish or Catalan, but there was one from Britain. I began to read it. There was a story about a painting.

Thieves Steal Picture from Gallery

I looked up. Frank Shepherd was standing next to my chair. He was looking at the newspaper too.

‘That’s an interesting story,’ he said.

‘What story?’

‘About the painting.’

‘The thieves were very good,’ I said. ‘Nobody saw them in the gallery. Nobody heard them.’

‘Yes. That’s good all right,’ Frank said. ‘Oh, by the way, about your double bass.’

‘Yes’ I said.

‘I talked to the police here. A man called Portillo.’

‘And’ I asked.

‘He’s going to try and find it,’ Frank said.

‘How’ I said. I wanted my double bass back.

‘I don’t know. I’m not a policeman. He’s going to talk to the drivers of the truck, I think. And he’s going to talk to the French police.’

At that moment we heard a voice.

‘Frank’ somebody shouted. ‘Frank Shepherd! I want to talk to you.’

I looked round. Candida Ashley-Morton, the leader of the double basses, was walking towards us.

‘Excuse me’ said Frank. He walked up to Candida and the two of them went towards the hotel bar. Candida was talking quickly. Was she angry? I couldn’t hear the conversation. They went into the bar.

The lift doors opened and Adriana got out with some of the other orchestra players.

Somebody was shouting in the hotel bar. It was Candida Ashley-Morton. She was shouting at Frank. There was a short silence. Then he shouted back. Everybody stood and listened.

‘Come on,’ Adriana said to us. ‘It’s their problem, not ours. Let’s go to the beach and have some fun!’

If you haven’t been to Barcelona, you must go. The city feels good and there’s lots to do. One of the most famous areas of the city is a big street called Les Rambles - or the Ramblas in English. People walk in the middle of this street. Cars go on the sides. Tourists walk up and down it.

It has trees and cafes, street musicians and street actors. People sell newspapers and flowers and birds in cages. They try and sell you things or paint your picture. It’s always full of life, always full of people.

About twenty of us left the hotel that morning. We walked down the Ramblas. We were talking and laughing. At the bottom of the long street we walked past the boats and the restaurants and then we came to the beach.

It was a beautiful day. The sun was already high in the sky. There were a lot of people lying on the sand. Some of the orchestra ran to the sea and swam. Some began to play football on the beach. Adriana and I sat and watched. We put on our sunglasses and smiled at each other.

‘Wow’ she said. ‘This is fantastic! This is the life!’

She was right. It was a fantastic day. But we didn’t know, then, about the future. The future wasn’t fantastic at all.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.