چهار تا دوست وسط طوفانی در یک فرودگاه مخروبه گیر کردن.

بچه‌ها شاهد سقوط هواپیمایی بودن که دوست دیگه‌شون ندیده.

بچه‌ها تصمیم می‌گیرن در رابطه با سقوط هواپیما تحقیق کنن.

دخترها با مادربزرگ فرانکی حرف زدن و پسرها به دفتر روزنامه رفتن.

رگان دوباره تنها به فرودگاه برمی‌گرده و خلبان رو می‌بینه.

فلوری اسکینر عکس گلن رو نشون دخترها میده.

عملیات ساخت یک شهرک صنعتی در فرودگاه شروع شده. رگان با راهنمایی روح خلبان یه تیکه فلز تو زمین پیدا کرد.

تیکه فلز پیغامی روی میز خراشیده.

بچه‌ها درباره‌ی پیغام گلن با هم حرف میزنن.

بچه‌ها با هواپیمای قدیمی پرواز کردن و شاهد نبردی در آسمان شدن.

بچه‌ها فهمیدن فرمانده گروه خائن بود و هواپیمای گلن رو دستکاری کرده بود.

بچه‌ها وارد اتاق عملیات زیر زمین شدن.

بچه‌های الماس‌هایی که تو گاوصندوق بودن رو پیدا کردن.

بچه‌ها فهمیدن چهار تا پناهنده‌ای که مردن، خودشون بودن.