فصل نهم

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: شریک / فصل 9

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

فصل نهم

توضیح مختصر

قرار شد ترودی از ادعاهای مالی علیه پاتریک دست برداره و درعوض پاتریک خیانتش رو در مطبوعات فاش نکنه

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل نه

طلاق

سوئینی و گریمشاو با پاتریک ملاقات کردن.

ازش عکس و اثر انگشت گرفتن.

بعد به دفتر کاتر رفتن که اونجا، دو مامور اثر انگشت پلیس اونجا منتظرشون بودن.

وقتی که تنفگ پِپِر در کلبه پاتریک پیدا شد، گریمشاو ازش اثر انگشت گرفته بود.

مامور اثر انگشت اونها رو با اثر انگشتهای پاتریک مقایسه کرد.

گفت: چند تاشون کاملاً مطابق هستن.

تفنگ پر از اثر انگشتهای لانیگان بود.

فکر میکردن که مسلماً خبر خوبیه.

پاتریک برای ملاقاتهای آینده ش با وکیلش درخواست یک اتاق دیگه کرد و دکتر هایانی سریع هماهنگی های لازم رو انجام داد.

پاتریک یک ویلچر(صندلی چرخدار) هم درخواست کرد.

یک پرستار اون رو به اتاقی که سندی منتظرش بود هل داد و برد.

اون دستگاه ِ پیدا کردن میکروفونهای مخفی به دستت رسید؟

پاتریک پرسید.

تا چند روز دیگه اینجاست.

باید کمی آروم باشی.

تو توی ترس زندگی کردی؛ همه ش چهار چشمی مراقب خودت بودی.

ولی اون روزا تموم شدن.

اونا دستگیرت کردن.

راحت باش.

اونا هنوز اون بیرونن.

منو گرفتن، پول رو که نگرفتن.

و خب پول، خیلی از من مهمتره.

اونا تا پول رو پیدا نکنن، آروم نمیگیرن.

افرادی که پولشون رو از دست دادن، کلی خرج میکنن تا پولشون رو پیدا کنن.

از کجا میدونی؟

اونا کین؟

مدتی سکوت کردن.

پاتریک گفت: بشین.

سندی پرونده حجیمی رو که لی، چهار ساعت پیش، بهش داده بود، برداشت و پاتریک فوراً اون رو شناخت.

کی اون (لی) رو دیدی؟

پاتریک با نگرانی پرسید.

امروز صبح.

اون خوبه، عشق و سلام برات فرستاد و میگه که هیچکس هنوز تعقیبش نکرده.

ازم خواست که این رو بهت تحویل بدم.

پاتریک پاکت رو باز کرد یک نامه سه صفحه ای رو بیرون آورد و خوندش.

سندی به پرونده نگاه کرد و عکسهای ترودی و لانس رو بیرون آود.

وقتی پاتریک خوندن نامه رو تموم کرد، گفت: من یک نامه دیگه برای لی دارم.

بعد عکسها رو روی میز دید.

کارتون خوب پیش رفت، درسته؟

فوق العاده س.

من هیچوقت این قدر سند و مدرک توی یک پرونده طلاق ندیده م.

خب من قضیه لانس رو تقریباً دو سال بعد از اینکه ازدواج کرده بودیم، فهمیدم.

ترودی حامله بود و منم چیزی نگفتم.

ولی یک سال بعد شروع به جمع کردن سند و مدرک کردم.

مطمئن نبودم که کی لازمشون دارم، ولی فهمیدم که پیوند ازدواجمون به آخر کارش رسیده.

تو هر فرصتی که میتونستم، از شهر میرفتم.

اونم اصلاً به نظر نمیومد که براش مهمه.

من دارم ساعت پنج بعدازظهر، با وکیلِ ترودی ملاقات میکنم.

خوبه.

در مورد همه چیز تهدیدش کن، ولی یک توافق ازش بگیر.

سندی اون باید از همه حقوقش بگذره.

اون هیچ چیز از من گیرش نمیاد.

وکیلِ ترودی، جی موری ریدلتون، مودبانه به سندی خوشامد گفت.

خب، حال پاتریک چطوره؟

هنوز پولا رو پیدا نکردین؟

ریدلتون با لبخند بزرگی پرسید.

سندی گفت: نمیدونستم که دنبال چیزی میگشتم و ریدلتون خندید.

سندی ادامه داد: من دیشب موکلتون رو توی تلوزیون دیدم.

ما با این موضوع که اون خیلی میل داره طلاق بگیره، هیچ مشکلی نداریم، همچنین اون میتونه بچه رو بگیره.

در واقع، موکلم هیچ برنامه ای برای دیدن بچه نداره.

چه مرد باهوشی.

بعد از اینکه چهار سال ولش کرده.

سندی همینطور که پرونده رو باز کرد و تست دی ان ای رو در آورد، گفت دلیل دیگه ای داره.

یک کُپیش رو به ریدلتون داد که لبخند روی لبش خشک شده بود.

این رو بخون.

ریدلتون گزارش رو به آهستگی خوند؛ بعد در حالی که هیچ چیز نمیتونست بگه به بالا نگاه کرد.

مطمئنم که میشه در موردش توضیح داد.

من مطمئنم که نمیشه.

طبق قانون آلاباما تست دی ان ای یه مدرک کافیه.

اگه این مطلب توی روزنامه ها چاپ بشه، برای موکلتون شرمساری به بار میاره.

مکثی کرد.

اون میتونه طلاقش رو بگیره.

بچه رو هم همینطور.

باشه فهمیدم.

شما دارین تهدیدمون میکنین.

اگه اون(ترودی) از پول و داراییش بگذره، پاتریک هم این اطلاعات رو به روزنامه ها نمیده.

پاتریک دیوونه س؛ شما هم همینطور.

سندی نگاهی به پرونده انداخت و یک گزارش دیگه و دو تا عکس بزرگ از لانس و ترودی که بدون لباس بودن رو بیرون آورد.

این عکسا در خونه موکل من، کنار استخر گرفته شدن؛ وقتی که اون در دالاس- شهری در ایالت تگزاس- بوده.

این آدما رو میشناسین؟

ریدلتون ساکت مونده بود.

سندی با اطمینان خاطر گفت: عکسای بیشتری هم هست.

و سه تا گزارش دیگه هم از کارآگاههای خصوصی دارم.

موکلتون واقعاً شرمسار میشه اگه اینا توی اخبار مطرح بشن.

ریدلتون به زحمت نفس میکشید.

میدونست که شکست خورده.

پاتریک چی میخواد؟

میخواد که اون از صحبت کردن دست برداره، تا طلاقش رو بگیره و بره؛ و اینکه از مطالبه های بعدی علیه پاتریک، صرف نظر کنه.

اجازه بده باهاش صحبت کنم.

ریدلتون لبخند محزونی زد.

سندی رفت و ریدلتون هم رفت که ترودی و لانس رو ببینه.

بهشون گفت که پاتریک میدونست که ترودی یک معشوقه داشته.

ترودی وانمود کرد که شوکه شده.

تو اینو انکار میکنی؟

ریدلتون پرسید.

اون گفت: مسلماً.

لانس اضافه کرد: البته.

مردِ داره دروغ میگه.

ریدلتون بهشون گفت: پاتریک کارآگاه استخدام کرده و یکی از گزارشها رو بهشون داد.

ترودی و لانس نگاهی به همدیگه کردن.

اونا گیر افتاده بودن، ولی شرمنده نبودن.

این کارآگاهها میتونن توی دادگاه صحبت کنن؟

لانس پرسید.

ریدلتون گفت: ما دادگاه نمیریم.

چرا نمیریم؟

ترودی پرسید.

به خاطرِ این.

ریدلتون عکسها رو رو به روشون گذاشت.

اونا شوکه شده بودن.

ترودی گریه رو شروع کرد.

اون دخترم رو بهم نمیده.

ترودی گفت.

ریدلتون گفت: آروم باش.

اون بچه رو نمیخواد.

اون پدرش نیست.

هر دوشون وقتی که ریدلتون یک گزارش رو بیرون آورد، به این قضیه فکر کردن.

اون یک آزمایش دی ان ای انجام داده.

به لانس نگاه کرد و اضافه کرد: تبریک میگم.

ترودی عصبانی بود.

خب حالا ما چکار کنیم؟

ساده س.

شما از حقی که نسبت به پول و دارایی اون دارید میگذرید، اون هم طلاق و بچه رو بهتون میده.

اون گفت: ولی اینطوری که من همه چی رو از دست میدم.

ببینید اون با من چه کرده.

وقتی اون مُرد، من دو و نیم میلیون دلار داشتم ولی حالا شرکت بیمه میخواد همه ش رو ازم پس بگیره.

میتونم به خاطر آزار روحی ازش شکایت کنم؟

نه.

ببینید، موضوع خیلی ساده س.

شما طلاق و بچه رو میگیرید و پاتریک هم هر چی پول اون بیرونه رو برمیداره.

همه چیز هم محرمانه س.

اگه شما موافقت نکنید، اون گزارشها و عکسها رو به مطبوعات میده.

کجا رو باید امضا کنم؟

ترودی پرسید.

زمان اتمام کار روزانه گذشته بود، ولی دکتر هایانی ایستاد تا بیمار معروفش رو ببینه.

پاتریک گفت: به دفتر من خوش اومدید.

اون پشت میز کوچکی که حالا میز کارش بود، نشسته بود.

انبوهی از کاغذهای حقوقی در یک گوشه بودن.

هایانی گفت: خوبه.

حالت چطوره؟

مثل همیشه جواب داد: خوبم.

پاتریک لب تختش نشست و به پزشکش نگاه کرد.

میتونم مطلبی رو بهتون بگم؟

پاتریک صمیمانه پرسید.

مسلّمه.

پاتریک با صدایی ملایم و آهسته شروع به صحبت کرد، وقتی یه وکیل بودم، موکلی داشتم که به خاطر دزدیدن پول از بانکش دستگیر شده بود.

اون آخرشب، توی خونه ش، دستگیر شد، بردنش زندون و انداختنش پیش آدمای ناجور.

اونا کتکش زدن.

دکتر، شما نمیتونی اجازه بدی که همچین اتفاقی برای من بیفته.

چشماش پر از اشک شد.

نگران نباش، پاتریک، من نمیذارم.

قول میدم.

متن انگلیسی فصل

Chapter nine

The Divorce

Sweeney and Grimshaw visited Patrick.

They photographed him and took his fingerprints.

Then the two men joined Cutter in his office, where an FBI fingerprint man was waiting for them.

When Pepper’s gun was found in Patrick’s cabin, Grimshaw had taken fingerprints from it.

The fingerprint man compared those with Patrick’s.

Several of these are perfect matches, he said.

The gun was covered with Lanigan’s prints.

Certainly good news, they thought.

Patrick demanded a different room for all future meetings with his attorney, and Dr Hayani quickly made the necessary arrangements.

Patrick also requested a wheelchair.

A nurse pushed him to the room where Sandy was waiting.

Did you get the machine for finding bugs? Patrick asked.

It’ll be here in a few days.

You should relax a little.

You’ve lived in fear, always looking over your shoulder.

But those days are over.

They caught you.

Relax.

They’re still out there.

They have me, but not the money.

And the money’s much more important.

They won’t rest until they have it.

The people who lost their money have spent a fortune trying to find it.

How do you know?

Who are they?

There was a long pause.

Sit down, Patrick said.

Sandy removed the thick file Leah had given him four hours earlier, and Patrick recognized it immediately.

When did you see her?

he asked anxiously.

This morning.

She’s fine, sends her love, and says nobody’s following her yet.

She asked me to deliver this.

Patrick opened the envelope, pulled out a three-page letter, and read it.

Sandy looked through the file and took out pictures of Trudy and Lance.

When Patrick finished reading, he said, I have another letter for her.

Then he saw the photos on the table.

Good work, isn’t it?

It’s amazing.

I’ve never seen so much proof in a divorce case.

Well, I learned about Lance after we’d been married almost two years.

Trudy was going to have a baby, so I said nothing.

But a year later, I started gathering evidence.

I wasn’t sure when I’d need it, but I knew the marriage was over.

I left town every chance I could. She never seemed to mind.

I’m meeting with her lawyer at 5 P.M.

Good.

Threaten everything, but get a settlement.

She has to give up all rights, Sandy.

She gets nothing of mine.

Trudy’s lawyer, J Murray Riddleton, politely welcomed Sandy.

So how’s Patrick? Have you found the money yet? he asked, with a broad smile.

Didn’t know I was looking for any, Sandy said, and Riddleton laughed.

I saw your client on TV last night,Sandy continued.

We have no problems with her desire to get a divorce, and she can have the child.

In fact, my client has no plans to visit the child.

Smart man. After leaving her four years ago.

There’s another reason, Sandy said, as he opened the file and picked out the DNA test.

He handed a copy to Riddleton, who’d stopped smiling.

Read this.

Riddleton read the report slowly and then looked up with an empty expression.

I’m sure this can be explained.

I’m sure it cannot.

Under Alabama law, the DNA test is enough evidence.

If this is printed in the papers, it could be embarrassing for your client.

He paused. “She can have the divorce.

The kid, too.

Oh, I understand.

You’re threatening us.

If she stops demanding his money and property, he won’t give this information to the press.

He’s crazy, and so are you.

Sandy looked through the file and took out another report and two large photos of Lance and Trudy without clothes.

These were taken by the pool at my client’s home while he was in Dallas.

Do you recognize these people?

Riddleton was silent.

There are more, Sandy promised.

And I have three other reports from private detectives.

Your client would surely be embarrassed if these were on the news.

Riddleton breathed heavily.

He knew he was defeated.

What does he want?

He wants her to stop talking, to get her divorce and go away, and to drop all future claims against him.

Let me speak to her.

Riddleton smiled sadly.

Sandy left, and Riddleton went to see Trudy and Lance.

He told them Patrick knew she’d had a lover.

Trudy acted shocked.

Do you deny it?

Riddleton asked.

Absolutely, she said.

Of course, added Lance.

The man’s lying.

Patrick hired investigators, Riddleton told them, handing them one of the reports.

Trudy and Lance looked at each other.

They’d been caught, but they weren’t ashamed.

Can these investigators talk in court?

Lance asked.

We’re not going to court, Riddleton said.

Why not?

Trudy asked.

Because of these.

Riddleton put the photos in front of them.

They were shocked.

Trudy started to cry.

He’s not getting my daughter

she said.

Relax, Riddleton said.

He doesn’t want the kid. He’s not the father.

They both thought about that while Riddleton got out a report.

He had a DNA test done.

He looked at Lance and added, Congratulations.

Trudy was angry.

So what do we do?

It’s simple.

You give up your right to his money and property, and he gives you the divorce and the kid.

But I’m going to lose everything, she said.

Look what he’s done to me. I got two and a half million when he died, and now the insurance company wants to take it all back.

Can I sue him for mental cruelty?

No.

Look, it’s very simple.

You get the divorce and the kid, and Patrick keeps whatever money is out there.

And everything is private.

If you don’t agree, he’ll give the reports and photos to the press.

Where do I sign?

she asked.

It was past time to leave for the day, but Dr Hayani stopped to see his famous patient.

Welcome to my office, Patrick said.

He was sitting at a small table, which was now his desk.

A pile of legal papers was in one corner.

Nice, Hayani said.

How are you doing?

I’m fine,he answered, as he always did.

Patrick sat on the edge of his bed and looked at his doctor.

Can I tell you something?

he asked sincerely.

Certainly.

When I was a lawyer,Patrick began softly, I had a client who got caught stealing money from his bank.

He was arrested at home, late at night, taken to jail, and put with some rough guys.

They beat him.

You can’t let that happen to me, Doc.

His eyes watered.

Don’t worry, Patrick, I won’t.

I promise.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.