سر ریچارد به راهب پول پرداخت کرد

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: رابین هود / فصل 8

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

سر ریچارد به راهب پول پرداخت کرد

توضیح مختصر

جناب ریچارد پول راهب را پرداخت می‌کند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ۷ - جناب ریچارد مبلغ را می‌پردازد

ساعت دوازده روز بعد، راهب سنت ماری در اتاق غذاخوری بزرگ خود بود. روی میز کیسه‌های طلا بود. به سمت پنجره رفت و به بیرون نگاه کرد.

فکر کرد: “می‌بینم که جناب ریچارد از لی در زمان مناسب اینجاست.”

‘اما لباس‌هایش فقیرانه و اسبش پیر است. خوبه! فکر می‌کنم دوستم، کلانتر، حق دارد. جناب ریچارد نمی‌تواند هزار و صد پوند من را پرداخت کند. بنابراین امروز عصر، من لرد خانه و زمین‌های او خواهم شد!’

چند دقیقه بعد، جناب ریچارد و جان کوچک وارد اتاق شدند.

راهب گفت: “خوب، در زمان درست اینجا هستی. آیا پول من را داری؟’

جناب ریچارد شروع کرد: “لرد من، راهب، شما یک مرد کلیسایی هستی. امیدوارم مهربان باشید. سال آینده …’

“بس کن!” راهب فریاد زد. “درخواست زمان بیشتر نکن! من الان پولم را می‌خواهم - هزار و صد پوند را به من پرداخت کن، در غیر این صورت خانه و زمین‌های تو امروز عصر از آن من خواهد بود!”

سپس جناب ریچارد شش کیسه طلا را روی میز راهب گذاشت. او آرام گفت: ‘این ششصد پوند است، لرد من. در هر کیسه یکصد عدد وجود دارد. این پول زیادی برای من است. امیدوارم سال آینده “

“سال آینده، یا ماه آینده، یا هفته آینده!” راهب دوباره فریاد زد. ‘من امروز همه پولم را می‌خواهم! آیا طلای من را داری - بله یا نه؟’ سپس جان کوچک پنج کیسه دیگر روی میز گذاشت.

گفت: “بفرما، لرد من. پانصد پوند دیگر. این مرد خوب و خانواده‌اش امشب در خانه‌ی خود خواهند خوابید.’ راهب به پول نگاه کرد، سپس به جان کوچک نگاه کرد. صورت راهب بسیار سرخ شده بود. دهانش را باز کرد و سپس دوباره آن را بست.

چه می‌توانست بگوید؟

بعدتر، در جنگل، جان کوچک ماجرا را برای رابین هود و مردان دیگر تعریف کرد.

جان کوچک گفت: “چهره راهب فوق‌العاده بود. او عصبانی بود، اما مجبور شد پول را بگیرد.”

آنها مدت طولانی خندیدند، اما بعد رابین گفت: “این یک ماجراجویی خوب بود. اما راهب به کلانتر خواهد گفت و کلانتر نیز عصبانی خواهد شد. آنها مردان خطرناکی هستند. جناب ریچارد باید مراقب باشد.’

متن انگلیسی فصل

CHAPTER 7 - Sir Richard Pays the Abbot

At twelve o’clock the next day, the Abbot of St Mary’s was in his great dining room. On the table there were bags of gold. He went to the window and looked out.

‘Sir Richard of Lee is here at the right time, I see,’ he thought.

‘But his clothes are poor, and his horse is old. Good! I think my friend, the sheriff, is right. Sir Richard cannot pay my one thousand, one hundred pounds. So this evening, I will be Lord of his house and his lands!’

A few minutes later, Sir Richard and Little John came into the room.

‘Well,’ said the abbot, ‘you are here at the right time. Do you have my money ?’

‘My Lord Abbot,’ Sir Richard began, ‘you are a church man. I hope you will be kind. Next year …’

‘Stop!’ shouted the abbot. ‘Do not ask for more time! I want my money now Pay me the one thousand, one hundred pounds, or your house and lands will be mine this evening!’

Sir Richard then put six bags of gold on the abbot’s table. ‘Here are six hundred pounds, My Lord,’ he said quietly. ‘There is one hundred in each bag. It is a lot of money for me. Next year I hope …’

‘Not next year, or next month, or next week!’ shouted the abbot again. ‘I want all my money today! Do you have my gold -yes or no?’ Then Little John put five more bags on the table.

‘Here you are, My Lord,’ he said. ‘Five hundred more pounds. This good man and his family will sleep in their home tonight.’ The abbot looked at the money, then he looked at Little John. The abbot’s face was very red. He opened his mouth and then closed it again.

What could he say?

Later, in the forest, Little John told the story to Robin Hood and the other men.

‘The abbot’s face was wonderful,’ said Little John. ‘He was angry, but he had to take the money’

They laughed for a long time, but then Robin said, ‘This was a fine adventure. But the abbot will tell the sheriff, and the sheriff will also be angry. They are dangerous men. Sir Richard has to be careful.’

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.