پرسش و پاسخ

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: جایی برای پنهان شدن نیست / فصل 6

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

پرسش و پاسخ

توضیح مختصر

نات میگه آقای اونیل رو پیدا میکنه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ششم

پرسش و پاسخ

چهارشنبه، ۶ اکتبر. کاپیتان اولدنبرگ و خانم اونیل ساعت نه در دفتر من بودن. خانم اونیل یک کت و دامن مشکی خیلی شیک با بلوز سفید پوشیده بود. شاید از خیابان پنجم خریده بود. اولدنبرگ کت و شلوار زشت قهوه‌ای و کراوات نارنجی پوشیده شده بود - لباسی که یک قرن پیش مدتی مد شده بود.

قبل از اینکه اولدنبرگ شروع به بازجویی از خانم اونیل بکنه، بهش گفتم در مورد پاتریک اونیل چی می‌دونم. سعی داشتم به کاپیتان نشون بدم كه اونیل فقط یک مرد عادی خوب بود، نه یک قاتل.

شروع کردم: “اونطور که من می‌بینم، پاتریک اونیل می‌تونه وسط چیزی بسیار خطرناک باشه. تا حالا، ما ایده روشنی از چیزی که ممکنه باشه نداریم. نمی‌تونیم مطمئن باشیم که کلید این پرونده ستاره‌ی اقیانوس هست یا اتفاقی که بین اونیل و اشتاینمن افتاده - یا هر دو.

“بیاید بریم سراغ اونیل، شخص مورد نظر. ما یک مرد خانواده‌ی با زندگی متأهلی خوشبخت داریم که بیش از ده ساله برای یک کارفرما کار کرده. در این مدت ترقی کرده و نفر دوم بخشش شده. اون سال‌ها از زندگیش رو وقف شرکت کرده. همچنین، سابقه کیفری هم نداره.”

اولدنبرگ شروع به بازجویی از خانم اونیل کرد. همونطور که فکر کرده بودم، توجه اصلیش بحث و جدال بین اونیل و اشتاینمن بود.

اولدنبرگ گفت: “خانم اونیل، در ستاره‌ی اقیانوس به من گفتن همسرتون و استینمن روز جمعه قبل از ناپدید شدن با هم مشاجره كردن. نمی‌دونیم در مورد چی بود، اما مردم فریاد آقای اونیل رو شنیدن. میتونید بگید با هم خوب کار می‌کردن؟”

خانم اونیل جواب داد: “برای پاتریک هرگز آسون نبود. اشتاینمن مردم رو به سختی تحت فشار قرار می‌داد. معاون بودن هرگز به اندازه کافی براش خوب نبود. نمی‌تونم بگم پاتریک ازش خوشش میومد، اما کارهاش رو تا می‌تونست به بهترین نحو انجام می‌داد.”

“دو سال پیش، همسرتون این شانس رو داشت که رئیس بخش بشه. اما لورین هوستون اشتاینمن رو وارد کار کرد. همسرتون در این باره چه حسی داشت؟” اولدنبرگ پرسید.

“اون موقع عصبانی بود، اما یاد گرفت چیزی که اتفاق افتاده رو قبول کنه.” خانم اونیل جواب داد: “زندگی باید ادامه پیدا کنه.”

“کسی به ذهنتون میرسه که بخواد اشتاینمن رو بکشه؟” اولدنبرگ ازش پرسید.

خانم اونیل جواب داد: “نه. خوب، اون بهترین مرد نیست، اما این دلیلی برای قتل نمیشه.”

همسرتون به اشتاینمن پول پرداخت می‌کرد. ایده‌ای دارید چرا؟ “ اولدنبرگ ادامه داد.

خانم اونیل جواب داد: “به هیچ وجه.”

اولدنبرگ با سؤالاتی درباره ایمیل خشمگینانه ادامه داد، که خانم اونیل با صبر و شکیبایی به اونها جواب داد. بالاخره، اولدنبرگ گفت: “یک چیز دیگه، خانم اونیل. با جستجوی خونه‌تون موافقید؟”

خانم اونیل جواب داد: “حدس میزنم مجبورم،” و کلیدهاش رو داد بهش. “انجامش بدید.”

اولدنبرگ گفت: “ممنونم. اگر بخوام در این پرونده پیش برم، باید پیداش کنم. بهش زنگ میزنی؟”

خانم اونیل مستقیم به چشم‌هاش نگاه کرد و گفت: “غیرممکنه. پاتریک فقط از تلفن‌های همگانی با من تماس میگیره.”

اولدنبرگ گفت: “پاتریک اونیل به جرم قتل تحت تعقیبه. و اگر مارلی تو، یا شما، خانم اونیل، می‌دونید کجاست، و حاضر نیستید به من بگید، این یک جرمه. هر دو ممکنه بیفتید زندان.”

خانم اونیل با عصبانیت به اولدنبرگ نگاه کرد. اگر نگاه می‌تونست بکشه، اولدنبرگ مرده بود.

بعد از اینکه اولدنبرگ ساختمان رو ترک کرد، خانم اونیل شروع به گریه کرد.

گفت: “من مطمئنم كه پاتریک هیچ ارتباطی با قتل اشتاینمن نداره. اما اگه پلیس حرفم رو باور نکنه، چی؟ و اگه افرادی که استینمن رو کشتن برن دنبال پاتریک چی؟”

گفتم: “من پیداش میکنم، بهتون قول میدم. اما باید مراقب باشید. وقتی برگشتید آپارتمان جولیا، اونجا بمونید، خوب؟ استلا، می‌تونی برای خانم اونیل تاکسی صدا کنی؟”

وقتی خانم اونیل رفت، من ترتیب کمک از یکی از دوستان قدیمیم رو دادم که قبلاً مثل خودم پلیس بود. پسری که به اندازه ده افسر NYPD به درد میخورد - جو بلانی. اون بیش از آنچه در آکادمی پلیس می‌تونی یاد بگیری در مورد زنده موندن در خیابان‌های منهتن به من یاد داده. در صورت وجود مشکل از آدم‌هایی بود که بهش احتیاج داشتی و اینکه می‌دونست چطور از اسلحه استفاده کنه. آخرین باری که من اسلحه به همراه داشتم زمانی بود که پلیس نیویورک بودم. از اون به بعد حمل نکردم و نخواستم - اما مواردی هست که لازمه.

تلفن رو برداشتم. “جو، کاری برات دارم. ممکنه خطرناک باشه، پس اسلحه بیار. یک فرد گمشده در معرض خطر هست و ما می‌خوایم پیداش کنیم. هرچه سریع‌تر با ماشینت بیا خیابان ۴۳ شرقی.”

متن انگلیسی فصل

Chapter six

Questions and answers

Wednesday, October 6th. Captain Oldenberg and Mrs. O’Neill were in my office at nine o’clock. Mrs. O’Neill was wearing a very fashionable black jacket and skirt with a white blouse. Maybe she did her shopping on Fifth Avenue. Oldenberg was dressed in an ugly brown suit with an orange tie - clothes that had been in fashion sometime during the last century.

Before Oldenberg started questioning Mrs. O’Neill, I told him what I knew about Patrick O’Neill. I was trying to show the captain that O’Neill was just a good ordinary guy, not a murderer.

“As I see it, Patrick O’Neill could be in the middle of something very dangerous,” I began. “So far, we have no clear idea of what that might be. We can’t be sure if the key to this case is Ocean Star or something that happened between O’Neill and Steinmann - or both.

“Let’s move on to O’Neill, the person. We have a happily- married family man who’s worked for the same employer for over ten years. In that time he’s risen to be second in his department. He’s given years of his life to the firm. Also, he has no criminal history.”

Oldenberg started to question Mrs. O’Neill. As I thought, his main interest was the argument between O’Neill and Steinmann.

“Mrs. O’Neill,” said Oldenberg, “I was told at Ocean Star that your husband and Steinmann argued on Friday before they both disappeared. We don’t know what it was about, but people heard Mr. O’Neill shouting. Would you say they worked well together?”

“It was never easy for Patrick,” she replied. “Steinmann pushed people hard. Second best was never good enough for him. I can’t say Patrick liked him, but he did his work as well as he could.”

“Two years ago, your husband had the chance to become the department head. But Lorraine Houston brought in Steinmann. How did your husband feel about this?” asked Oldenberg.

“At the time he was angry, but he learned to accept what had happened. Life has to go on,” Mrs. O’Neill replied.

“Could you think of anybody who would want to kill Steinmann?” Oldenberg asked her.

“No,” she replied. “OK, so he’s not the nicest of guys, but that’s no reason for murder.”

“Your husband was paying money to Steinmann. Do you have any idea why?” Oldenberg went on.

“None at all,” Mrs. O’Neill replied.

Oldenberg continued with questions about the angry email, which Mrs. O’Neill answered patiently. At last, he said, “One more thing, Mrs. O’Neill. Would you agree to a search of your house?”

“I guess I have to,” she replied, and handed him her keys. “Go ahead and do it.”

“Thanks,” he said. “If I’m going to get any further with this case, I must find him. Will you call him?”

Mrs. O’Neill looked him straight in the eyes and said, “That’s impossible. Patrick only calls me from pay phones.”

“Patrick O’Neill is wanted for murder,” Oldenberg said. “And if you, Marley, or you, Mrs. O’Neill, know where he is, and refuse to tell me, that’s a crime. You could both find yourselves in jail.”

Mrs. O’Neill looked angrily at Oldenberg. If looks could kill, he would be a dead man.

After Oldenberg had left the building, Mrs. O’Neill started to cry.

“I’m sure Patrick has nothing to do with Steinmann’s murder,” she said. “But what if the police don’t believe me? And what if the people who killed Steinmann go after Patrick next?”

“I will find him, I promise you,” I said. “But you must be careful. When you get back to Julia’s apartment, stay inside, OK? Stella, could you call a cab for Mrs. O’Neill?”

When Mrs. O’Neill had left, I organized some help from an old friend who used to be a policeman like myself. A guy who was as useful as ten NYPD officers - Joe Blaney. He’d taught me more about staying alive on the streets of Manhattan than you could ever learn at Police Academy. He’s the sort of person you needed if there was going to be trouble and he knew how to use a gun. I last carried a gun when I was a New York cop. I haven’t carried one since and haven’t wanted to - but there are times when one is necessary.

I picked up the phone. “Joe, I have work for you. It could be dangerous, so bring a gun. A missing person’s in danger, and we’re going to find him. Come to East 43rd Street with your car, as soon as you can.”

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.