فصل 10

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: آن دختری از گرین گیبل / فصل 10

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

فصل 10

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل دهم

کلاس کالج کوئین

وقتی ماریلا به آن نگاه کرد، کمی ناراحت شد. فکر کرد: “حالا ۱۵ سال است. تقریباً زن شده!”

نوامبر بود. ماریلا و آن در آشپزخانه گرین گابلز نشسته بودن. چشم‌های ماریلا خسته و ضعیف بودن. اغلب اذیتش می‌کردن. فکر کرد: “فردا میرم شهر و عینک‌ جدید می‌خرم.”

آن با کتابی در دستش جلوی آتیش نشسته بود. ماریلا تماشاش کرد. آن رو خیلی زیاد دوست داشت. حالا دیگه اغلب لباس‌های زیبا برای بچه می‌دوخت.

گفت: “آن،

دوشیزه استیسی امروز اینجا بود. درباره آینده‌ات با من حرف زد. دوست داری در کالج کوئین در چارله‌تاون درس بخونی؟ میخوای معلم بشی؟”

آن گفت: “آه بله، ماریلا و چشم‌هاش برق زدن. “ولی کالج کوئین گرون نیست؟”

ماریلا گفت: “بله. ولی من و متیو پولش رو میدیم.”

شش تا دانش‌آموز دیگه از آونلئا می‌خواستن به کالج کوئین برن. بعد از مدرسه در کلاسی در کالج کوئین درس خوندن.

آن و گیلبرت بلایث باهوش‌ترین دانش‌آموزان کلاس بودن. گاهی آن اول میشد و گاهی گیلبرت. گیلبرت با دخترهای دیگه‌ی کلاس صمیمی بود، ولی هیچ وقت با آن حرف نمیزد.

هر وقت آن به اون فکر می‌کرد، احساس تأسف می‌کرد. فکر می‌کرد: “حالا دیگه از گیلبرت متنفر نیستم.”

کلاس کالج کوئین خیلی جالب بود و روزها به تندی سپری میشدن. دوباره زمستون شد، بهار و بعد تابستون شد. در آغاز تعطیلات طولانی تابستانی، آن رفت خونه و کتاب‌هاش رو گذاشت در یک جعبه.

به ماریلا گفت: “در تعطیلات درس نمیخونم. می‌خوام از این تابستون لذت ببرم. قراره مهمانی‌ها و کنسرت‌هایی برگزار بشه

و آقای باری یک شب ما رو برای شام به هتلی در وایت سندز میبره.”

خانم لیاند اومد در گرین گابلز با ماریلا چایی بخوره. گفت: “متیو این روزها خوب به نظر نمیرسه.”

ماریلا گفت: “نه،

هفته گذشته قلبش مشکل داشت. سخت کار میکنه، ولی باید مراقب باشه.”

خانم لیاند گفت: “وقتی آن به گرین گابلز اومد، من حرف‌های نامهربونی در موردش زدم. ولی اشتباه بزرگی انجام دادم. به تو کمک کرد و حالا خیلی زیباست.”

آن از تابستون خیلی زیاد لذت برد. در پاییز برگشت مدرسه. کلاس کالج کوئین دوباره شروع شد و آن تمام سال سخت کار کرد. ولی به مهمونی‌ها و کنسرت‌ها هم رفت.

وقتی ماریلا به آن نگاه کرد، کمی ناراحت شد. فکر کرد: “حالا ۱۵ سال است. تقریباً زن شده!”

در ژوئن آن و دانش‌آموزان دیگه آماده‌ی امتحانات کالج کوئین بودن. همه به چارلته‌تاون رفتن و یک هفته اونجا موندن. وقتی آن اومد خونه، دیانا در گرین گابلز بود. “امتحانات چطور بود؟” پرسید:

آن گفت: “خیلی سخت بودن. حالا خیلی خستم!” سه هفته بعد، شبی، آن کنار پنجره‌ی گرین گابلز نشسته بود. شب تابستونی خیلی زیبایی بود. آسمون در غرب به آرومی سرخ میشد.

یک‌مرتبه دیانا با روزنامه در دستش رسید.”آن!

با هیجان داد زد:

اسمت در روزنامه است! تو در امتحانات کالج کوئین اول شدی تو و گیلبرت بلایث. شما بهترین دانش‌آموزان جزیره هستید!”

آن به روزنامه نگاه کرد. ۲۰۰ تا اسم اونجا بود. اسم آن بالای اسم گیلبرت بود!

“این فوق‌العادس، دیانا!” با خوشحالی گفت:

دوید پیش ماریلا و متیو. بعد به دیدن خانم لیاند و خانم آلان رفت. اونها گفتن: “کارت خیلی خوب بود، آن.”

متن انگلیسی فصل

Chapter ten

The Queen’s College Class

When Marilla looked at Anne, she felt a little sad. “She’s fifteen now,” she thought. “She’s almost a woman!”

It was November. Marilla and Anne sat in the kitchen at Green Gables. Manila’s eyes were tired and weak. They often hurt her. “I’ll go to town tomorrow and get new glasses,” she thought.

Anne was in front of the fire with a book in her hand. Marilla watched her. She loved Anne very much. She often made pretty dresses for the child now.

“Anne,” she said. “Miss Stacy was here today. She talked to me about your future. Would you like to study at Queen’s College in Charlottetown? Would you like to be a teacher?”

“Oh yes, Marilla,” said Anne, and her eyes shone. “But isn’t Queen’s College very expensive?”

“Yes,” said Marilla. “But Matthew and I will pay for you.”

Six other students from Avonlea wanted to go to Queen’s College, too. They studied after school in one class-the Queen’s College class.

Anne and Gilbert Blythe were the smartest students in the class. Sometimes Anne was first, and sometimes Gilbert. Gilbert was friendly with the other girls in the class, but he never spoke to Anne.

When Anne thought about him, she felt sorry. “I don’t hate Gilbert now,” she thought.

The Queen’s College class was very interesting and the days went quickly. Winter came again, then spring, then summer. At the beginning of the long summer vacation, Anne went home and put her books away in a box.

“I’m not going to study in the vacation,” she said to Marilla. “I want to enjoy this summer. There are going to be parties and concerts. And Mr. Barry is going to take us to dinner one evening at the hotel at White Sands.”

Mrs. Lynde came to tea with Marilla at Green Gables. “Matthew doesn’t look very well these days,” she said.

“No,” said Marilla. “He had a problem with his heart last week. He works hard, but he has to be careful.”

“When Anne came to Green Gables, I said unkind things about her,” said Mrs. Lynde. “But I made a big mistake. She helps you, and she’s very pretty now too.”

Anne enjoyed her summer very much. In the fall, she went back to school. The Queen’s College class started again and Anne worked hard all year. But she went to parties and concerts, too.

When Marilla looked at Anne, she felt a little sad. “She’s fifteen now,” she thought. “She’s almost a woman!”

By June, Anne and the other students were ready for the Queen’s College examinations. They went to Charlottetown and stayed there for a week. When Anne came home, Diana was at Green Gables. “How were the examinations, Anne?” she asked.

“They were very difficult,” said Anne. “I’m very tired now!” One evening three weeks later, Anne sat by the window in Green Gables. The summer evening was very beautiful. The sky in the west was slowly turning red.

Suddenly, Diana arrived with a newspaper in her hand. “Anne!” she cried excitedly. “Your name’s in the newspaper! You came first in the Queen’s College examinations-you and Gilbert Blythe. You’re the best students on the island!”

Anne looked at the newspaper. There were two hundred names there. Her name was at the top-hers and Gilbert’s!

“This is wonderful, Diana!” she said happily.

She ran to Marilla and Matthew. Then she went to see Mrs. Lynde and Mrs. Allan. “You did very well, Anne,” they said.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.