خانه

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: زلزله / فصل 8

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

خانه

توضیح مختصر

سیلویا و مادرش برمیگردن خونه و گابریل رو میبینن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ۸ خانه

روز سوم پس از زلزله، خبرهای خوش به پارک آزادی رسید. آقای گارسیا در ماشینش رادیو داشت.

“سیلویا، بیا و گوش کن!’ به سیلویا گفت.

گوینده‌ی اخبار گفت: “زمین‌لرزه دیگری رخ نخواهد داد.”

‘مردم می‌تونن برگردن خونه‌هاشون. روی درب ساختمان‌های خطرناک علامت ضربدر سفید هست. وارد اون ساختمان‌ها نشید. سایر ساختمان‌ها ایمن هستند. دوباره تکرار می‌کنم.”

آقای گارسیا و سیلویا دوباره گوش دادند. بعد آقای گارسیا رادیو رو خاموش کرد.

“فکر می‌کنید واقعاً ایمن هست؟” سیلویا پرسید. ‘فکر می‌کنید می‌تونیم برگردیم خانه؟’

آقای گارسیا سرش رو تکان داد.

گفت: “نمیدونم. اما یک چیز رو میدونم. مادرت نمیتونه اینجا بمونه. می‌بریمش خانه‌اش و به رختخواب خودش. می‌تونی اونجا ازش مراقبت کنی.’

همه جای پارک آزادی مردم سؤال می‌پرسیدن. بسیاری از مردم نگران بودند. گوینده‌ی خبر درست می‌گفت؟ مردم از یک زلزله‌ی دیگر می‌ترسیدند. می‌خواستند یکی دو روز دیگر در حومه‌ی شهر بمونن. اما بقیه می‌خواستند برن خانه. اونها شروع به حرکت در خیابان‌ها کردند.

سیلویا کنار مادرش نشست.

گفت: “میریم خونه، مادر.”

آقای گارسیا خانم دلگادو رو با احتیاط به اتومبیلش برد. خانم دلگادو مانند کودکی سبک بود. سیلویا در عقب ماشین رو باز کرد و آقای گارسیا خانم دلگادو رو گذاشت اونجا.

سفر به شهر خیلی زمان برد. همه جا آوار بود و در بعضی جاها درختانی روی جاده افتاده بود.

آقا و خانم گارسیا جلوی ماشین نشستند و صحبت کردند. اونها نگران آپارتمان، دوستان و همسایگان‌شون بودند.

سیلویا با مادرش پشت نشست و به بیرون از پنجره نگاه کرد. اما ویرانه‌ها، یا آوار یا آتش‌نشانان رو نمی‌دید. صدای گارسیاها رو نمی‌شنید.

“دوباره گابریل رو می‌بینم؟” فکر کرد.

ماشین به خیابان دلگادوها پیچید و بیرون ساختمان اونها توقف کرد.

‘ببینید! ببینید! اونجا نیست!” خانم گارسیا گفت.

‘چی اونجا نیست؟’ سیلویا پرسید.

“ضربدر سفید! هیچ ضربدر سفیدی روی ساختمان ما وجود نداره. ایمنه! میتونیم بریم خانه!’

خانم گارسیا از ماشین بیرون پرید و از پله‌ها بالا رفت و به سمت آپارتمانش دوید. آقای گارسیا به سیلویا لبخند زد.

گفت: “تو اول برو بالا و در رو باز کن. همسرم یک دقیقه بعد برمی‌گرده. بعد مادرت رو از پله‌ها بالا می‌بریم.”

سیلویا وارد ساختمان شد و از پله‌ها بالا رفت. بعد ایستاد.

مردی جلوی درش خوابیده بود. لاغر و بیمار به نظر می‌رسید. صورت و لباس‌هاش کثیف بودن. و بازوش. سرش.

“گابریل!’ گفت.

گابریل از خواب بیدار شد و پرید روی پاهاش. در تاریکی سیلویا رو ندید. فقط یک سارق دیگه دید!

گفت: “شما نمی‌تونید بیاید اینجا. اینجا خانه‌ی دلگادوهاست.”

دزد نمی‌تونه بیاد اینجا . . .”

سیلویا دوباره گفت: ‘گابریل.”

گابریل دیگه صحبت نکرد. سرش گرم بود. پاهاش احساس ضعف می‌کردن.

نمی‌خواست حالا بیفته. حالا نه.

“تویی؟” گفت. ‘واقعاً تویی؟’

چیزی در دستش داشت.

سیلویا نمی‌تونست خیلی خوب ببینه.

بعد فهمید. یک گل رز سرخ کثیف و پژمرده بود. سیلویا رز رو از دست گابریل گرفت.

گفت: “ممنونم، گابریل. زیباست.’

متن انگلیسی فصل

CHAPTER 8 Home

On the third day after the earthquake, good news came to Liberty Park. Mr Garcia had a radio in his car.

‘Silvia, come and listen!’ he called to her.

‘There will not be another earthquake,’ the newsreader said.

‘People can go back to their homes. Dangerous buildings have a white cross on the door. Do not go inside those buildings. Other buildings are safe. I will say that again …’

Mr Garcia and Silvia listened again. Then Mr Garcia turned the radio off.

‘Do you think it’s really safe?’ Silvia asked. ‘Do you think we can go home?’

Mr Garcia shook his head.

‘1 don’t know,’ he said. ‘But I know one thing. Your mother can’t stay here. We’ll take her home to her bed. You can look after her there.’

Everywhere in Liberty Park people asked questions. Many people were worried. Was the newsreader right? They were afraid of another earthquake. They wanted to stay in the country for another day or two. But other people wanted to go home. They started to move into the streets.

Silvia sat down next to her mother.

‘We’re going home, Mother,’ she said.

Mr Garcia carried Mrs Delgado carefully to his car. She was as light as a child. Silvia opened the back door of the car, and Mr Garcia put Mrs Delgado inside.

The journey into town took a long time. There was rubble everywhere, and in some places there were trees across the road.

Mr and Mrs Garcia sat in the front of the car and talked. They were worried about their flat, their friends and their neighbours.

Silvia sat in the back with her mother and looked out of the window. But she didn’t see the ruins, or the rubble, or the firemen. She didn’t hear the Garcias.

‘Will I see Gabriel again?’ she thought.

The car turned into the Delgados’ street and stopped outside their building.

‘Look! Look! It isn’t there!’ said Mrs Garcia.

‘What isn’t there?’ asked Silvia.

‘The white cross! There’s no white cross on our building. It’s safe! We can go home!’

Mrs Garcia jumped out of the car and ran up the stairs to her flat. Mr Garcia smiled at Silvia.

‘You go up first and open the door,’ he said. ‘My wife will come back in a minute. Then we’ll carry your mother up the stairs.’

Silvia went into the building and up the stairs. Then she stopped.

There was a man asleep in front of her door. He looked thin and ill. His face and clothes were dirty. And his arm . . . his h e a d . . .

‘Gabriel!’ she said.

Gabriel woke up and jumped to his feet. He didn’t sec Silvia in the dark. He only saw another thief!

‘You can’t come in here,’ he said. ‘This is the Delgados’ home.

No thieves here . . . ‘

‘Gabriel,’ said Silvia again.

Gabriel stopped talking. His head was hot. His legs felt weak.

He didn’t want to fall now. Not now.

‘Is it you?’ he said. ‘Is it really you?’

He had something in his hand

Silvia couldn’t see it very well.

Then she understood. It was a dirty, dead, red rose. She took it out of his hand.

‘Thank you, Gabriel,’ she said. ‘It’s beautiful.’

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.