ادغام

مجموعه: مرد عنکبوتی / کتاب: مرد عنکبوتی 2 / فصل 3

ادغام

توضیح مختصر

پیتر و اوتو همدیگه رو ملاقات می‌کنن و درباره پروژه ادغام با هم صحبت می‌کنن ...

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل سوم

ادغام

دکتر اوتو اکتاویوس تو خونه، تو یه اتاق مخصوص کار می‌کرد. خونه‌اش تو یه ساختمون قدیمیِ دوست داشتنی با پنجره‌های بزرگ بود. هري رفت تو، پشت سرش پیتر اومد. اوتو دست از کارش کشید و به طرف دو تا مرد جوان رفت. اون يه مرد بزرگ با چهره مهربانانه بود. اون به گرمی به هری لبخند زد و بعد به سمت پیتر برگشت.

هری توضیح داد: “این دوست خوب من، پیتر پارکره. درباره‌اش باهاتون تماس گرفتم. من امتحانات علوم مدرسه‌ام رو فقط به خاطر پیتر قبول شدم.”

پیتر به اوتو لبخند زد؛ و گفت: “من کار شما رو تو دانشگاه مطالعه می‌کنم.”

هری در حالی که به سمت در میرفت، گفت: “من باید برم. يه ملاقات خیلی مهم دارم. من شما دو تا دانشمند باهوش رو با هم تنها میذارم. و موفق باشید تا فردا اوتو!”

اوتو گفت: “پارکر. حالا به یاد میارم. تو دانشجوی كنورزي. اون به من گفت که تو خیلی با استعداد … ولی تنبلي.”

پیتر گفت: “سعی می‌کنم بهتر بشم.”

حالا اوتو جدي شده بود. اون گفت: “با استعداد بودن کافی نیست. تو باید سخت کار کنی و باید علم رو در جهت خير این دنیا به کار ببری.”

اوتو کارش در مورد ادغام رو به پیتر نشون داد یک نوع از انرژی ارزان قیمت. به قدری که برای همه مردم دنیا کافی باشه! پیتر یک عالمه سوالات هوشمندانه پرسید. بعد، بعد از قهوه، دو مرد هنوز هم درباره ادغام با هم صحبت می‌کردن. زن اوتو، رُزی، هم اونجا بود.

پیتر بالاخره پرسید: “مطمئنی که میتونی عکس‌العمل ادغام رو کنترل کنی؟”

“پیتر! این کار، نتيجه‌ي همه عمر منه. شهر در خطر نیست.”

رُزی گفت: “اوتو مشقش رو خوب انجام داده.” و همه با هم خندیدن.

متن انگلیسی فصل

Chapter three

Fusion

Dr Otto Octavius was working in a special room at home. It was in a lovely old building with big windows. Harry walked in, followed by Peter. Otto stopped his work and walked towards the two young men. He was a big man with a kind face. He smiled warmly at Harry, then turned towards Peter.

‘This is my good friend, Peter Parker,’ Harry explained. ‘I called you about him. I only got through my school science exams because of Peter.’

Peter smiled at Otto; ‘I’m studying your work at university,’ Peter said.

‘I have to go,’ Harry said, moving towards the door. ‘I’ve got an important meeting. I’ll leave you two clever scientists together…and good luck tomorrow, Otto!’

‘Parker’ said Otto. ‘I remember now. You’re Connors’ student… He tells me you’re brilliant… but lazy.’

‘I’m trying to do better,’ said Peter.

Otto was serious now. ‘Being brilliant isn’t enough,’ he explained. ‘You have to work hard - and you must use science for the good of the world.’

Otto showed Peter his work on fusion - a new kind of cheap energy. Enough energy for everyone in the world! Peter asked lots of intelligent questions. Later, after coffee, the two men were still talking about fusion. Otto’s wife, Rosie, was there, too.

‘Are you sure you can control the fusion reaction’ asked Peter, at last.

‘Peter! This is my life’s work. The city isn’t in danger.’

‘Otto’s done his homework,’ said Rosie. And they all laughed.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.